خانه - سیاست - اقتصاد-  کتاب -  زنان -صلح  - رحمان هاتفی فرهنگ وادب - درباره ما - پیوندها - تماس وهمکاری - ویژه نامه               
جهاني شدن، ديروز، امروز، فردا

نویدنو:23/6/1385

جهاني شدن، ديروز، امروز، فردا

[ سیامک طاهری ]

روند ارتباطات جوامع بشري با يكديگر بي‌گمان تاريخچه كهني دارد. به آن اندازه كهن كه نتوان سرچشمه آن را بازيافت. همين‌قدر مي‌دانيم كه جنگ و تجارت و مسافرت سه سرچشمه نزديكي و ادغام قوم‌ها و ملت‌ها بوده‌اند. با رشد تكنولوژي و امكان ارتباطات و مسافرت اين روند ابعادي جديدي يافت و با پيدايي سرمايه‌داري، سرعت بيشتري گرفت چنانكه بسياري پيدايي جهاني شدن را مترادف با پيدايش سرمايه‌داري يعني حدود 450 سال پيش مي‌دانند.

به هر حال سرمايه‌داري صنعتي پس از سرمايه‌داري سوداگر (استعمار نخستين) وارد دور تازه‌اي شد. در اين دوران بازار پررونق خريد و فروش برده، تمركز سرمايه را در كشورهاي غربي موجب شد. با ورود سرمايه‌داري به فاز امپرياليسم كه محصول انحصاري شدن سرمايه و قدرت‌يابي سرمايه مالي بود، مرحله ديگري از جهاني شدن آغاز شد. پاره‌اي از انديشمندان در بيان دلايل جهاني شدن، از اختراعات و اكتشافات جديد همچون كامپيوتر، اينترنت، تلفن و موبايل و نيز امكانات تحرك و مسافرت و سرعت نقل و انتقال نام مي‌برند. اين اختراعات و پديده‌هاي نوين بي‌گمان سرفصل جديدي را در زندگي بشر آغاز كرده‌اند اما آيا به راستي اهميت اختراع كامپيوتر و اينترنت به چه ميزان است؟ بسياري از انديشمندان و محققان تاريخ علم بزرگترين اختراع بشري در طول تاريخ را اختراع چرخ و بزرگترين اكتشاف را كشف آتش مي‌دانند. ميزان تغييراتي كه پس از اين اختراع و كشف نصيب انسانها شد، هنوز با هيچ اختراع و اكتشاف ديگري قابل مقايسه نيست.
 پس آيا چرخ بيشتر به جهاني شدن كمك كرده است و يا كامپيوتر؟ آيا روند تبديل گله‌هاي اوليه، ميمون-انسان‌ها به قبايل انساني و سپس پراكنده شدن آنها در سرتاسر كره زمين، اهلي كردن حيوانات، آغاز كشاورزي، كشف مس و سپس آهن و… همه و همه دوره‌هاي كيفي و نويني در تاريخ بشر نبوده‌اند؟ به همين ترتيب است، كشف قاره‌هاي افريقا و آمريكا و نقاط گوناگون جهان در مقايسه با دستيابي به فضا و ستارگان. آنچه در جريان جهاني شدن نقش تعيين كننده دارد، روند تكامل جامعه بشري است كه اختراعات و اكتشافات خود، در درون اين روند كاركرد دارند. سرمايه‌داري مانوفاكتو، سرمايه‌داري صنعتي، و امپرياليزم مراحل گوناگون جهاني شدن با مفهوم امروزين آن هستند. خلاصه آنكه بايد گفت: انسان‌ها از همان آغاز تاريخ خود، روند جهاني شدن را آغاز كردند، اما اين روند در دوره‌هاي معيني، پس از طي تغييرات كمي و انباشته‌شدن اين تغييرات، دچار تغيير كيفي شده است. بي‌شك انسان‌ها هر روز بيشتر از پيش بر دانش و فن‌آوري مسلط شده و با اختراعات و اكتشافات هر چه بيشتر بر طبيعت دست مي‌يابند. در اينجا از ديرباز سه ديدگاه در مقابل يكديگر صف‌آرايي كرده‌اند.
1-ديدگاهي كه به اراده‌ي بشر تكيه دارد و همه چيز را با اتكا به خواست بشري شدني مي‌داند.
2-ديدگاه جبرگرايانه‌اي كه معتقد است، با رشد دانش و فن‌آوري و نيروهاي مولده به خودي خود بشر به پيشرفت‌هاي اجتماعي، آزادي و برابري خواهد رسيد.
3-ديدگاهي كه ضمن آنكه بر اين باور است كه رشد نيروهاي مولده، شرايط را براي تكامل اجتماعي مهيا مي‌كند، اعتقاد دارد كه اين امر بدون مبارزه انسان‌ها به دست نمي‌آيد. در اينجا بايد به وجه تمايز دو مفهوم «جهاني سازي» و «جهاني شدن» اشاره كرد. در اين رابطه مي‌توان از سه برداشت سخن گفت.
 1-برداشتي كه خواهان تسلط يك فرهنگ بر همه جهان با استفاده از ابزارهاي اقتصادي و در صورت لزوم ابزار نظامي است. اين برداشت پس از سپتامبر 2001 شكلي مسلط يافت و جنبه نظامي بر آن برتري يافت. اين برداشت را آمريكايي كردن جهان هم مي‌نامند. بزرگترين مبلغ و مروج و عمل كننده اين روش، در حال حاضر آمريكاست.
 2-برداشتي كه تا حدودي «چندفرهنگي» را در جهان مي‌پذيرد. به طور عمده بر استفاده از ابزار اقتصادي و تا حدودي هم، فرهنگي معتقد است و جز در موارد نادر از ابزار نظامي سود نمي‌جويد. اين برداشت بيشتر مورد نظر اروپايي‌هاست. 3-برداشتي كه خواهان رابطه‌اي انساني بين مردم جهان، حفظ تنوع فرهنگي، سياسي و اقتصادي آنان و ايجاد يك همبستگي انساني با اولويت دادن ارزش‌هايي چون: حفظ محيط زيست، از ميان بردن فقر، حفظ ارزش‌هاي انساني همچون حقوق بشر، مبارزه با تبعيض، گسترش برابري و... است. اين رويكرد بيشتر مورد نظر جمعيت‌ها و سازمان‌هاي انسانگرا همچون: عفو بين‌الملل، سازمان پزشكان بدون مرز، سازمان خبرنگاران بدون مرز، گروه‌هاي حفظ محيط زيست، طرفداران بخشودگي وامهاي كشورهاي جهان سوم، احزاب چپ‌گرا و... است.
در سال 1990 تحت رهبري «جان ويليامسون» در مؤسسه اقتصادي بين‌المللي، مجموعه‌اي منتشر شد كه در آن ويليامسون به انضباط مالي، نرخ مبادله ارز، رقابت، خصوصي‌سازي، تجارت آزاد، سرمايه‌گذاري خارجي و مقررات‌‌زدايي، به مثابه اصلي‌ترين اصلاحات پيشنهادي براي كشورهاي فقير مي‌‌توان اشاره كرد. در توافق‌نامه‌هاي مراكش در سال 1994 كه به دنبال مذاكرات «دور اروگوئه» بود و سازمان تجارت جهاني و «توافق‌نامه عمومي تعرفه و تجارت» (گات) از دل آن بيرون آمد، اقتصاد عمومي چنين تعريف شده است: هر نوع خدماتي كه نه بر مبناي منطق تجاري و نه در رقابت يك يا چند عرضه كننده يا توليدكننده آن خدمات ايجاد شود.» *** هواداران جهاني شدن از سه مرحله سخن مي‌گويند:
جامعه مصرفي-جامعه صنعتي و جامعه اطلاعاتي در اين سه مرحله
1-سطح زندگي و شرايط زيست مردم بهبود كيفي خواهد يافت
 2-امكان اشتغال براي همه انسان‌ها فراهم خواهد شد.
3-دستيابي آزاد و گسترده به شبكه‌هاي اطلاعاتي ميسر خواهد شد.
 4-فرهنگ‌ها و تمدن‌ها به تفاهم بيشتري خواهند رسيد.
 5-موزه‌هاي ملي، دولتي و فرهنگي از ميان خواهند رفت و تبادل افكار-كالا و سرمايه‌ها به صورت آزاد انجام خواهد گرفت.
 6-طبقات متضاد اجتماعي به همزيستي خواهند رسيد.
 7-امكان صلح و امنيت بين‌المللي فراهم خواهد شد. مخالفان جهاني‌سازي در پاسخ بر اين باورند كه طي سالهاي پس از 1990 كه اين انديشه تئوريزه شده است:
 1-با غارت منابع جهان و رشد فرهنگ مصرفي و نابودي محيط زيست، جهان به زباله‌داني بزرگي تبديل شده است كه در آن كيفيت زندگي انسان به هيچ وجه بهتر نشده است.
 2-بيكاري گسترش يافته است.
 3-با ايجاد شيوه‌هاي جديد تسلط بر رسانه‌ها و در اختيار گرفتن آن توسط تراست‌ها و كارتل‌هاي بين‌المللي فقط امكان دستيابي به اطلاعاتي كه نيروهاي قاهر بين‌المللي خواهان آن هستند ممكن مي‌شود.
 4-با نظامي كردن جهان و جنگ‌هاي جديد در عراق، يوگسلاوي، لبنان، فلسطين، سودان، سومالي و... نه تنها تفاهم بين فرهنگ‌ها بيشتر نشده است، بلكه تخاصم و دشمني بين فرهنگ‌ها گسترش يافته است.
 5-هر چند كه مرزهاي ملي و دولتي در پاره‌اي از موارد كاهش يافته است ولي در بسياري از موارد با تجزيه كشورها اين روند معكوس شده است.
 6-نه تنها همزيستي ميان طبقات اجتماعي گسترش نيافته است، بلكه با گسترش تضادهاي طبقاتي و افزايش فاصله بين طبقات، جهان در آستانه منازعات جديد طبقاتي قرار گرفته است.
7-نه تنها امكان صلح و امنيت اجتماعي برقرار نشده است بلكه روند درگيري و تخاصم درون جوامع و در سطح بين‌المللي گسترش يافته است. *** هواداران جهاني شدن به دو شيوه نخست از روزگاري در آينده سخن مي‌گفتند كه 200 و يا 400 شركت فرامليتي بر جهان حكومت خواهند كرد. اينك پس از گذشت نزديك به دو دهه كه از شكل‌گيري اين نظريه مي‌گذرد، رشد اختلاف بين آمريكا و اروپا و جنگ‌هاي اقتصادي بين اين دو ابرقدرت اقتصادي جهان همچون جنگ موز، جنگ پارچه، جنگ فولاد، جنگ بوئينگ و ايرباس و... و رشد ملي‌گرايي اقتصادي در آمريكا، همچون مخالفت دولت اين كشور با فروش شركت نفتي «انرون» به چين و مخالفت با واگذاري اداره بنادر اين كشور به امارات و... كه همه و همه در جهت مخالف جهاني شدن بوده است، نشان از عملي نشدن اين نظريه در مراكز اصلي و مركزي جهان (كه قاعدتاً مي‌بايد اولين و مركز شكل‌گيري جهاني شدن مي‌بود)، دارد.
 درست برعكس، جهان شاهد شكل‌گيري و گسترش اتحاديه‌هاي منطقه‌اي در «آ.ث.‌آن»، پيمان شانگهاي و كشورهاي آمريكاي لاتين است. اگر روند به همين شكل ادامه يابد، در آينده نه چندان دور، چند مركز بزرگ اقتصادي، در جنوب شرقي آسيا، آمريكاي لاتين، پاره‌اي از جمهوري‌هاي سابق شوروي و… خواهيم بود و اين روندي است كه با شكل سوم از جهاني شدن بيشتر هماهنگي دارد تا دو شكل نخست آن و اين يعني اخراج آمريكا و اروپا از روند جهاني شدن و اين سير همچنان ادامه خواهد داشت. بايد ديد كه چگونه و منافع چه كساني را تأمين خواهد كرد. آيا جهان با نظريات جديد و رو به تكامل به عدالت نزديك خواهد شد و يا ...؟

نقل از : رونا

بازگشت به صفحه نخست  


Free Web Counters & Statistics