خانه - سیاست - اقتصاد-  کتاب -  زنان -صلح  - رحمان هاتفی فرهنگ وادب - درباره ما - پیوندها - تماس وهمکاری - ویژه نامه               

ارزيابی تاريخی از جنبش حزب‌الله لبنان

نویدنو:24/5/1385

ارزيابی تاريخی از جنبش حزب‌الله لبنان

تارنگاشت عدالت

 

منبع: Global Research

نويسنده: لارا ديب*

برگردان: ع. سهند

(٢٢ مرداد ٨۵)

 

 

 

حزب‌الله، جنبش شيعيان لبنان که ميليشای آن در جنوب لبنان با ارتش اسرائيل می‌جنگد، در بيش‌تر   پوشش رسانه‌ها از جنگ جاری، در قالب گمراه‌کننده‌ای گذاشته شده است. اين جنبش، بيش‌تر از آن‌که يک ميليشا باشد، يک حزب سياسی است که در سياست لبنان يک بازيگر قدرتمند و يک تأمين‌کننده مهم خدمات اجتماعی به حساب می‌آيد. حزب‌الله، آفريده حمايت ايران يا سوريه نبوده، بلکه برای نبرد با اشغال اسرائيل در جنوب لبنان (از 1982 تا 2000) و عمدتاً در هواداری از جامعه مسلمان شيعه لبنان- که در طول تاريخ از حقوق شهروندی و اجتماعی محروم بود- به وجود آمد. حزب‌الله در حالی که مخالفان سياسی زيادی در لبنان دارد، اما عميقاً بخشی از لبنان است- واقعيتی که کارزار نظامی اسرائيل آن را برجسته‌تر کرده است.

 

شيعيان لبنان و حکومت لبنان

 در لبنان، رابطه دولت- جامعه رابطه‌ای «ايمانی (Confessional)» است، که قدرت و مناصب دولتی را بر اساس زمينه مذهبی- قومی تقسيم می‌کند.۱ در حال حاضر، در کشور ۱٨ گروه قومی- مذهبی به طور قانونی به رسميت شناخته شده اند. سهميه‌بندی اصلی، در سال ١٩۴٣ در پايان قيموميت فرانسه طی يک ميثاق ملی نانوشته بين مسيحيان مارونی و مسلمانان سنی تعيين شد، و بخش عمده قدرت را به يک رييس‌جمهور مسحيی مارونی و يک نخست‌وزير مسلمان سنی داد، در حالی که مقام نسبتاً بدون قدرت سخنگوی پارلمان را به يک مسلمان شيعه تخصيص داد. ديگر مناصب دولتی و کرسی‌های پارلمان به نسبت ۶ بر ۵ بين مسيحيان و مسلمانان تقسيم شد. چنان که ادعا می‌شود، اين ترتيبات بر اساس نسبت گروه‌های قومی- مذهبی در سرشماری سال ۱٩٣٢– اولين و آخرين سرشماری کشور- صورت گرفت.

 

اين يک سيستم راکد بود و  نتوانست تغييرات جمعيتی را در نظر بگيرد. با رشد سريع جمعيت شيعه- در مقايسه با ديگر گروه‌ها- انعطاف‌ناپذيری سيستم، عدم حضور متناسب شيعيان در حکومت را وخيم‌تر کرد. در اين اثنا، چون دولت برای تأسيس شبکه‌ها و مؤسسه‌های رفاهی فرقه‌ای مانند مدارس و بيمارستان‌ها پول پخش می‌کرد، فرقه به ابزاری برای دست يافتن به منابع حکومتی تبديل شد. شيعيان به اين علت که در دولت کم‌تر از ميزان واقعی نماينده داشتند، منابع کم‌تری را به جامعه خود سوق می‌دادند، که اين موجب فقر نامتناسب در ميان شيعيان لبنان شد. اين پی‌آمد- با توجه به اين واقعيت که کرسی‌های شيعيان در پارلمان معمولاً از طرف زمينداران فئودال و ديگر نخبگان بريده از مردم پر می‌شد- وخيم‌تر شد.

تا دهه ۱٩۶۰، اکثر جمعيت شيعه لبنان در مناطق روستايی- عمدتاً در جنوب و دره بقاع- زندگی می‌کردند، در مناطقی که شرايط زندگی به سطح استاندارهای بقيه کشور نرسيده بود. در پی يک برنامه مدرنيزاسيون که شبکه راه‌ها را ايجاد کرد و در مناطق روستايی سياست توليد برای پول را به اجرا گذاشت، بسياری از مسلمانان شيعه به بيروت مهاجرت کردند و در کمربندی از مناطق فقرزده در دور پايتخت، مستقر شدند. شهرنشينی سريع که در نتيجه ادغام لبنان در اقتصاد سرمايه‌داری جهانی رخ داد، موجب وسيع‌تر شدن نابرابری‌های اقتصادی در لبنان شد.

 اين جمعيت شهری رو به رشد که عمدتاً از فقرای شيعه لبنان تشکيل می‌شد، در آغاز بر اساس خطوط فرقه‌ای بسيج نشده بود. طی دهه ١٩۶۰ و اوايل دهه ۱٩۷۰، آن‌ها بخش اصلی بدنه حزب کمونيست لبنان و حزب سوسياليست ملی سوريه را تشکيل می‌دادند. بعداً، در دهه ١٩۷۰، سيد موسی صدر، يک روحانی پرجذبه که در شهر مقدس نجف در عراق تحصيل کرده بود، بر سر جلب وفاداری جوانان شيعه، شروع به چالش احزاب چپ کرد. صدر در مقابل، «جنبش مستضعفان» را جهت کسب حقوق سياسی محرومين جامعه لبنان پيشنهاد کرد. امل، شاخه نظامی اين جنبش در آغاز جنگ داخلی لبنان در سال ۱٩۷۵، تأسيس شد. علاوه بر صدر، رهبران فعال ديگری نيز در ميان شيعيان لبنان وجود داشتند که اکثر آن‌ها هم در نجف تحصيل کرده بودند و برای ايجاد شبکه‌های اجتماعی و مذهبی توده‌ای در محلات شيعه‌نشين بيروت فعاليت می‌کردند. از ميان آن‌ها از سيد محمد حسين فضل‌الله- يکی از «مراجع تقليد» مورد احترام مسلمانان شيعه لبنان و خارج لبنان- و سيد حسن نصرالله می‌توان نام برد. مرجع تقليد يک عالم مذهبی است که دانش او آنچنان بر ديگران معلوم است که افراد مسلمان شيعه در مسايل مذهبی نظر او را می‌پرسند و به کار می‌بندند. در ميان شيعيان، لقب «سيد» به ادعای از اعقاب محمد- پيامبر اسلام- بودن دلالت دارد.

بين ١٩۷٨ و ١٩٨٢ چندين رويداد، بسيج نوپای شيعيان را به جلو پرتاب کرد و موجب جدايی بيش‌تر آن از احزاب چپ شد: دو تجاوز اسرائيل به لبنان، ناپديد شدن غيرمترقبه موسی صدر و انقلاب اسلامی ايران. صدر در سال ١٩۷٨ در جريان ديدار از ليبی، به طرز مرموزی ناپديد شد، و بعد از آن محبوبيت آن افزايش يافت. همان سال، اسرائيل برای عقب راندن رزمندگان سازمان آزادیبخش فلسطين که آن موقع در لبنان مستقر بودند، به جنوب لبنان تجاوز کرد و بيش از ٢۵۰هزار نفر را آواره کرد. پی‌آمد اوليه اين دو رويداد، احيای امل بود، که ميليشای وابسته به آن، در جنوب لبنان با چريک‌های سازمان آزادیبخش فلسطين می‌جنگيدند. اين نظر در ميان شيعيان لبنان پا گرفت که چپ آن کشور در تأمين حقوق بيش‌تر برای فقرا و در حمايت جنوب از درگيری‌های بين سازمان آزادیبخش فلسطين و اسرائيل موفق نبوده است. سال بعد، انقلاب اسلامی ايران مدل جديدی را به شيعيان جهان نشان داد، و يک جهان‌بينی گزينه در برابر سرمايه‌داری ليبرال غرب مطرح کرد که با آن‌چه چپ از آن پشتيبانی می‌کرد، متفاوت بود.

دومين تجاوز اسرائيل به لبنان در ژوئن ۱٩٨٢، عنصر نهايی و قطعی در اين ديگ حوادث بود. نيروهای اسرائيلی با هدف اخراج کامل سازمان آزادیبخش فلسطين از قلمرو لبنان، به سمت شمال حرکت و غرب بيروت را محاصره کردند. در نتيجه اين تجاوز، ده‌ها هزار لبنانی کشته و زخمی، و ۴۵۰هزار نفر ديگر آواره شدند. طی روزهای ١۶ تا ۱٨ سپتامبر ۱٩٨٢، تحت حمايت و رهبری ارتش اسرائيل و آريل شارون وزير دفاع وقت اسرائيل، واحد شبه نظاميان فالانژيست لبنان وارد اردوگاه پناهندگان صبرا و شتيلا در بيروت شدند، و هزاران آواره غيرنظامی را مورد تجاوز قرار دادند، کشتند و ناقص‌العضو کردند. حدود يک چهارم اين پناهندگان از شيعيان لبنان بودند که از خشونت‌های جنوب به اين اردوگاه پناه برده بودند. در تشکيل حزب‌الله، اهميت تجاوز ١٩٨٢ اسرائيل به لبنان را نمی‌توان ناديده گرفت.

در پی حوادث سال ۱٩٨٢، بسياری از چهرههای برجسته امل، آن را ترک کردند، زيرا به نحو فزاينده‌ای درگير سياست‌های سوداگرانه شده بود و از مبارزات عمده‌تر عليه فقر و اشغال اسرائيلی دور افتاده بود. در اين سال‌ها، تعدادی از گروه‌های متشکل از جوانان مسلح تحت بيرق اسلام در جنوب، دره بقاع و حومه لبنان ظاهر شدند. اين گروه‌ها، خود را وقف مبارزه با نيروهای اشغالگر اسرائيل کرده بودند، و در جنگ داخلی لبنان که تا آن موقع بيش از ۱۵ ارتش و ميليشا در آن درگير بودند نيز شرکت داشتند. آموزش و تجهيزات اوليه ميليشای شيعه از طرف ايران تأمين می‌شد. با گذشت زمان، اين گروه‌ها در حزب‌الله يکپارچه شدند، گرچه وجود رسمی «حزب خدا» و شاخه نظامی آن- مقاومت اسلامی-  در روز ۱۶ فوريه ۱٩٨۵، در يک «نامه سرگشاده به مستضعفان لبنان و جهان» اعلام شد. 

 

ساختار و رهبری

از سال ۱٩٨۵ به بعد، حزب‌الله به يک ساختار داخلی پيچيده توسعه يافته است. طی دهه ۱٩٨۰، يک شورا از رهبران برجسته مذهبی به نام مجلس شورا تشکيل شد. اين شورای هفت نفره، شاخه‌ها يا جوانب مختلف عملکرد آن شامل کميته‌های مالی، قضايی؛ اجتماعی، سياسی و نظامی را در بر می‌گرفت. شوراهای محلی منطقه‌ای در بيروت، دره بقاع و جنوب نيز تشکيل شد. نزديک به پايان جنگ داخلی، حزب‌الله وارد سياست‌های دولتی لبنان شد و دو نهاد تصميم‌گيری ديگر، يعنی شورای اجرايی و دفتر سياسی را تشکيل داد.

از سيد محمد حسين نصرالله اغلب به عنوان «رهبر معنوی» حزب‌الله نام برده می‌شود. اما هم فضل‌الله و هم حزب‌الله هميشه اين رابطه را انکار کرده اند؛ در واقع برای مدتی بين اين دو بر سر ماهيت نهاد اسلامی- شيعی مرجعيت، شکاف افتاده بود. مرجعيت به عمل و نهاد پيروی يا تقليد  از مرجع تقليد گفته می‌شود. فضل‌الله معتقد است علمای مذهبی بايد از طريق نهادهای متعدد فعاليت کنند، و نبايد خود را به يک حزب سياسی واحد وابسته کرده يا در امور دنيوی حکومت درگير شوند. با اين باورها، او به حقوق سنتی شيعه نزديک، و از مفهوم ولايت فقيه اعلام شده از طرف آيت‌الله خمينی در ايران، دور است.

حزب‌الله و مجلس شورای آن، رسماً از آيت‌الله علی خامنه‌ای، جانشين آيت‌الله خمينی به عنوان رهبر معظم جمهوری اسلامی ايران پيروی می‌کنند، اما هواداران يا اعضای حزب آزادند مرجع تقليد خود را انتخاب کنند، و بسياری در عوض مقلد فضل‌الله هستند. نکته اين است که وفاداری سياسی و تقليد مذهبی دو موضوع جداگانه هستند که در يک فرد واحد می‌توانند يکی باشند يا نباشند.

در حال حاضر، سيد حسن نصرالله، رهبر سياسی حزب‌الله است. او در حالی که هم يک عالم مذهبی است و هم در نجف تحصيل کرده است، اما آنچنان عالیرتبه نيست که بتواند مرجع تقليد باشد و در عوض يکی از پيروان مذهبی خامنه‌ای است. نصرالله در سال ١٩٩٢، پس از ترور سيد عباس موسوی- رهبر وقت حزب‌الله- و همسر و پسر ۵ساله او- به دست اسرائيل، به عنوان دبيرکل حزب‌الله برگزيده شد. در لبنان از نصرالله عموماً- حتا از طرف آن‌هايی که با ايدئولوژی و اقدامات حزب موافق نيستند- به عنوان رهبری ياد می‌شود که «چيزها را همان طور که هست می‌گويد.» تحت رهبری او بود که حزب‌الله خود را به کار در دولت متعهد کرد و شروع به شرکت در انتخابات نمود- تصميمی که برخی از روحانيون بيش‌تر متمايل به انقلاب در رهبری را از او راند.

 

حزب‌الله و ايالات متحده

در ايالات متحده، معمولاً حزب‌الله را با بمب‌گذاری سال ۱٩٨٣ در سفارتخانه آمريکا، در پادگان تفنگداران آمريکايی و به مقر نيروهای چندمليتی تحت رهبری فرانسه در بيروت مربوط می‌دانند. بمب‌گذاری دوم، به طور مستقيم موجب خروج نظامی آمريکا از لبنان شد. جنبش حزب‌الله، از طرف وزارت امورخارجه آمريکا نيز به ربودن غربی‌ها در لبنان و بحران گروگان‌گيری که به مسأله ايران- کنترا انجاميد، به ربودن يک هواپيمای تی. دبليو. آ. در سال ۱٩٨۵ و بمب‌گذاری در سفارت و مرکز فرهنگی اسرائيل در بوئنس‌آيرس در اوايل دهه ۱٩٩۰، مربوط می‌شود. اين‌ها دلايلی هستند که در توجيه قرار دادن نام حزب‌الله در ليست سازمان‌های تروريستی مطرح می‌شوند. در سال ٢۰۰٢، ريچارد آرميتاژ، معاون وقت وزارت امورخارجه آمريکا علناً از حزب‌الله به عنوان «يک تيم تروريستی» دارای «قابليت جهانی» نام برد و گقت: «ممکن است القاعده در واقع، تيم درجه دو باشد.» با اين وصف، دخالت حزب‌الله در اين حملات، موضوعی قابل بحث است. حتا اگر دخالت آن‌ها پذيرفته شود، نادرست و نابخردانه است اگر حزب‌الله را با «تروريست» خواندن آن‌ها کنار بگذاريم.

چند دليل مهم برای اين وجود دارد. اولاً، فعاليت نظامی حزب‌الله معمولاً در خدمت پايان دادن به اشغال جنوب لبنان از طرف اسرائيل بوده است. از عقب‌نشينی اسرائيل در ماه مه سال ٢۰۰۰، حزب‌الله عمدتاً بر اساس «قوانين بازی»- ضمنی و مورد قبول دو طرف- حاکم بر درگيری‌های مستمر و خفيف مرزی با اسرائيل عمل کرده و از تلفات غيرنظامی اجتناب کرده است. به علاوه، حزب‌الله از بدو تأسيس خود به نحو قابل توجهی رشد و تغيير کرده است و به يک حزب سياسی قانونی و يک سازمان پوششی برای مؤسسات تأمين اجتماعی بسيار، تکامل يافته است.

جنبه ديگر گنجاندن حزب‌الله در ليست تروريستی از طرف آمريکا به شهرت گروه برای دست زدن به «حملات انتحاری» يا « عمليات استشهادی» متعدد مربوط می‌شود. در واقع، از صدها عمليات نظامی که گروه طی تجاوز اسرائيل و اشغال لبنان به آن دست زده است، تنها ۱٢مورد با مرگ عمدی رزمندگان حزب‌الله همراه بوده است. حداقل نيمی از «حملات انتحاری» عيله نيروهای اشغالگر اسرائيل در لبنان، از طرف اعضای احزاب سکولار و چپ لبنان صورت گرفته است.

سومين عنصر در پافشاری آمريکا برای دادن لقب گروه تروريستی به حزب‌الله، به مفهوم علت وجودی حزب‌الله مربوط است که در لفاظی‌های حزب، نابودی اسرائيل يا «فلسطين اشغالی» تلقی می‌شود. اين نگرش در نامه سرگشاده سال ۱٩٨۵ نيز منعکس است که جملاتی اين چنين را در بر دارد: «خروج نهايی اسرائيل از لبنان، طليعه نابودی نهايی آن از وجود و رهايی بيت‌المقدس عزيز از چنگال اشغال است.» می‌توان امکان‌پذير بودن چنين پروژه‌ای را زير سؤال برد، به ويژه با توجه به نابرابری نيروی نظامی و قدرت مخربی که در حال حاضر به چشم می‌خورد. حملات موشکی حزب‌الله در ژوئيه ٢۰۰۶، که پس از شروع  بمباران لبنان از طرف اسرائيل آغاز شد، تاکنون ١٩ غيرنظامی را کشته و به تعدادی ساختمان آسيب رسانده است- چيزی که به هيچ‌وجه شبيه ويرانی و مرگی که هواپيماهای اسرائيلی بر سر لبنان آورده اند، نيست. به رغم تکرار مکرر لفاظی‌های نامه سرگشاده، برای زير سؤال بردن نيات حزب‌الله نيز دليل وجود دارد. پيش از مه سال ٢۰۰۰، تقريباً کل فعاليت نظامی حزب‌الله بر آزاد کردن قلمرو لبنان از اشغال اسرائيلی متمرکز بود. از ماه مه ٢۰۰۰تا ژوئيه ٢۰۰۶، حملات مرزی، عمليات کوچک با اهداف تاکتيکی بودند (اسرائيل حتا به همه آن‌ها پاسخ نظامی نداد).

سند مؤسسان حزب‌الله می‌گويد: «ما هيج قراردادی را [با اسرائيل] به رسميت نمی‌شناسيم، هيچ آتش بس، يا موافقت‌نامه صلح، خواه جداگانه، خواه يکپارچه.» اين زبان متعلق به زمانی است که تجاوز اسرائيل به لبنان منجر به ظهور ميليشای حزب‌الله شده بود. آگوستوس آر. نورتون(Augustus R. Norton) ، مؤلف چند کتاب و مقاله در باره حزب‌الله يادآور می‌شود: «در حالی که خصومت حزب‌الله نسبت به اسرائيل را نبايد ناديده گرفت؛ واقعيت ساده است که حزب‌الله سال‌ها است که به طور تلويحی با اسرائيل مذاکره کرده است.» گفت و گوهای غيرمستقيم حزب‌الله با اسرائيل در سال‌های ١٩٩۶ و ٢۰۰۴ و تمايل اظهار شده  امروز آن‌ها برای تبادل زندانيان، جملگی بر واقع‌گرايی رهبری حزب دلالت دارند.

 

مقاومت، سياست‌ها و قوانين بازی

اسرائيل در سال ١٩٨۵ از بخش عمده لبنان خارج شد، اما به اشغال منطقه جنوبی کشور ادامه داد و با استفاده از سربازان اسرائيلی و ميليشای لبنانی کارگزار خود – ارتش جنوبی لبنان- حدود ۱۰درصد لبنان را کنترل می‌کرد. اگر چه گردان‌های ديگری نيز عليه اشغال مبارزه می‌کردند، اما مقاومت اسلامی حزب‌الله رهبری را به دست گرفت. آن‌ها همچنين برای نمايندگی کردن منافع شيعيان در سياست لبنان فعاليت می‌کردند.

پس از امضای موافقت‌نامه طائف در سال ١٩٨٩، جنگ داخلی لبنان در سال ۱٩٩۰ پايان يافت. موافقت‌نامه طائف بر گونه جديدی از ميثاق ملی تأکيد دوباره کرد، قدرت بيش‌تری به نخست‌وزير داد و تعداد مناصب مسلمانان در دولت را افزايش داد. اگر چه قدرت عددی واقعی گروه‌های مذهبی لبنان مورد بحث جدی است، اما تخمين‌های محتاطانه می‌گويند در پايان جنگ داخلی، مسلمانان شيعه حداقل يک‌سوم جمعيت و بزرگ‌ترين جامعه مذهبی لبنان بودند. تخمين‌های ديگر، تعداد شيعيان را بسيار بيش‌تر ذکر می‌کنند.

موقعی که اولين انتخابات بعد از جنگ داخلی در سال ١٩٩٢ در لبنان برگزار شد، بسياری از گروه‌های گوناگون ميليشا (که اغلب از درون احزاب سياسی رشد کرده بودند) به وضعيت تبارين احزاب سياسی خود بازگشتند و در انتخابات شرکت کردند. حزب‌الله نيز تصميم به شرکت گرفت و قصد خود برای فعاليت در درون نظام سياسی موجود لبنان را اعلام کرد، و در چارچوب موافقت‌نامه طائف، سلاح‌های خود را جهت ادامه مبارزه چريکی عليه اشغال اسرائيلی در جنوب نگه داشت. حزب در انتخابات اول ٨ کرسی به دست آورد و به بزرگ‌ترين بلوک در پارلمان ۱٢٨ نفره تبديل شد. متحدين آن ۴ کرسی ديگر به دست آوردند. از اين نقطه به بعد، حزب‌الله- حتا در ميان آن‌هايی که شديداً با ايدئولوژی آن مخالفند- به يک حزب سياسی «پاک» و توانا، هم در سطح ملی و هم در سطح محلی، معروف شد. اين شهرت به ويژه در لبنان که فساد دولتی پذيرفته شده است، سياست مبتنی بر قدرت به کارگماری يک هنجار است، و مناصب سياسی اغلب به ارث می‌رسند، بسيار مهم است. اعضای پارلمان لبنان، به عنوان يک گروه، ثروتمندترين قانون‌گذاران جهان هستند.

 در حالی که سياست‌های پارلمانی عموماً مورد احترام بودند، درجه جمايت ملی از فعاليت‌های مقاومت اسلامی در جنوب طی سال‌ها نوسان کرده است. حملات اسرائيل به غيرنظاميان و زيربنای کشور- شامل تخريب نيروگاه‌های برق در ١٩٩۶، ۱٩٩٩و ٢۰۰۰، به طور کلاً موجب افزايش حمايت ملی از مقاومت شد. اين به ويژه بعد از بمباران يک پناهگاه سازمان ملل در قانا، در ۱٨ آوريل ۱٩٩۶، که منجر به کشته شدن ۱۰۶ نفر از آوراگانی شد که به آنجا پناهنده شده بودند، صادق است.

اشغال جنوب لبنان برای اسرائيل بسيار پر هزينه بود. ايهود بارک، نخست‌وزير اسرائيل، در سال ۱٩٩٩ خروج از لبنان را يک وعده انتخاباتی کرد، و بعداً اعلام نمود اسرائيل تا ژوئيه ٢۰۰۰ از لبنان خارج خواهد شد. يک ماه و نيم پيش از اين موعد، پس از فرار سربازان ارتش جنوب لبنان و سقوط گفت و گوهای بالقوه با سوريه، بارک دستور يک خروج پر هرج و مرج از لبنان را صادر کرد، دستوری که باعث تعجب بسياری شد. در ساعت ٣ بامداد روز ٢۴ ماه مه ٢۰۰۰، آخرين سرباز اسرائيلی خاک لبنان را ترک کرد و پشت سر خود، دروازه ايستگاه مرزی فاطميه را قفل کرد. بسياری پيش‌بينی می‌کردند بی‌قانونی، خشونت سکتاريستی و هرج و مرج خلاء باقی مانده از طرف نيروهای اشغالگر اسرائيل و ارتش جنوب لبنان- که در پی خروج اسرائيل سريعاً متلاشی شد-  را پر خواهد کرد. حزب‌الله با حفظ نظم در منطقه مرزی، تادرست بودن اين پيش‌بينی‌ها را ثابت کرد.

به رغم خروج اسرائيل، اختلاف ارضی بر سر منطقه مرزی موسوم به مزارع شباع (به وسعت ٢۴ کيلومتر مربع) - که هم‌چنان تحت اشغال اسرائيل است- باقی مانده است. لبنان و سوريه می‌گويند اين منطقه کوهستانی، جزو قلمرو لبنان است، در حالی که اسرائيل و سازمان ملل آن را بخشی از بلندیهای جولان، و در نتيجه، بخشی از خاک سوريه (که در اشغال اسرائيل است) اعلام کرده اند. به علاوه، لبنانی‌ها از سال ٢۰۰۰ منتظرند اسرائيل نقشه محل بيش از ٣۰۰هزار مين زمينی را که ارتش اسرائيل در جنوب لبنان کار گذاشته است، تحويل دهد. «قوانين» نانوشته «بازی» که پس از حمله ۱٩٩۶ به قانا، پذيرفته است غيرنظاميان را هدف قرار ندهد، از سال ٢۰۰۰ بر درگيری‌های مرزی اسرائيل- لبنان حاکم بوده است. براساس اين «قوانين»، به عنوان مثال، حملات حزب‌الله به پست‌های نظامی اسرائيل در مزارع شباع تحت اشغال، با بمباران محدود پست‌های حزب‌الله و انفجار‌های صوتی بر فراز لبنان پاسخ داده خواهد شد.

دو طرف، گهگاه «قوانين بازی» را شکسته اند، گرچه گزارش ناظر سازمان ملل از تعداد تخلفات مرزی، به اين نتيجه رسيده است که اسرائيل ده برابر حزب‌الله به خط آبی بين دو کشور تجاوز کرده است. سربازان اسرائيلی چوپان‌ها و ماهيگيران لبنانی را ربوده اند. حزب‌الله در اکتبر ٢۰۰۰ يک تاجر اسرائيلی را در لبنان ربود، و اعلام کرد فرد مذکور جاسوس است. در ژانويه ٢۰۰۴، با وساطت آلمان، حزب‌الله و اسرائيل به توافقی رسيدند که به موجب آن اسرائيل در قبال آزادی تاجر و تحويل اجساد سه سرباز اسرائيلی، صدها زندانی لبنانی و فلسطينی را آزاد کرد. مقامات اسرائيلی در آخرين دقيقه، حکم ديوان عالی را ناديده گرفتند و از تحويل سه زندانی لبنانی- منجمله سمير القنطار، قديمی‌ترين زندانی که  ٢۷ سال است به جرم کشتن سه اسرائيلی که به داخل مرزهای لبنان رسوخ کرده بودند، در زندان به سر می‌برد- خودداری کردند. در آن موقع حزب‌الله سوگند ياد کرد در آينده  مذاکرات جديد [برای مبادله زندانيان] را باز کند.

 

ناسيوناليسم حزب‌الله

همان‌طور که اشاره شد، حزب‌الله رسماً از خامنه‌ای به عنوان مرجع حزب پيروی می‌کند و از دهه ۱٩٨۰، زمانی که ايران در تعليم و تسليح ميليشا کمک کرد، روابط گرمی با ايران داشته است. حزب‌الله با مقامات ايرانی مشورت می‌کند، و مقدار نامعلومی کمک اقتصادی دريافت می‌کند. ايران نيز به کمک نظامی- شامل برخی موشک‌های زرادخانه ميليشا- به مقاومت اسلامی ادامه می‌دهد. اما، اين رابطه بدين معنا نيست که ايران سياست‌ها يا تصميم‌گيری حزب‌الله را ديکته کرده يا لزوماً می‌تواند فعاليت‌های حزب را کنترل کند. ضمناً، تلاش‌های ايران برای جوش دادن شيعيان لبنان به يک هويت پان- شيعه بر محور ايران، در تقابل با هويت عربی و ناسيوناليسم لبنانی رو به رشد خود حزب‌الله قرار گرفته است.

در رابطه با سوريه- که اغلب آن‌چنان نزديک به حزب‌الله انگاشته می‌شود که ميليشای حزب به عنوان «کارت لبنانی» سوريه در کوشش‌های آن برای باز پس گرفتن بلندی‌های جولان از اسرائيل وانمود می‌شود- می‌توان نتيجه مشابهی گرفت. در حالی که حزب روابط خوبی با دولت سوريه دارد، سوريه حزب‌الله را کنترل نکرده و تصميات يا اقدامات آن را ديکته نمی‌کند. تصميمات حزب مستقلاً، منطبق با برداشت حزب‌الله از منافع لبنان و منافع خود حزب و در چارچوب سياست‌های لبنان اتخاذ می‌شوند. پس از ترور رفيق حريری، نخست‌وزير پيشين لبنان در فوريه ٢۰۰۵ و متعاقب آن خروج سوريه از لبنان، موضع حزب‌الله اغلب به غلط «هوادار سوريه» توصيف شد. در واقع، تبليغات حزب با دقت انتخاب شده بود، به نحوی که با خروج سوريه مخالف نکند، و در عين حال آن را به عنوان خروجی که همه روابط را با لبنان قطع نخواهد کرد، و اين‌که تحت پوشش «قدردانی» صورت خواهدگرفت، نشان می‌داد.

ترديدی نيست که حزب‌الله يک حزب ناسيوناليست است. برداشت حزب‌الله از ناسيوناليسم با برداشت  بسياری از لبنانی‌ها- به ويژه با ناسيوناليسم فنيقی مسيحيی مارونی راست و با ناسيوناليسم نوليبرالی مورد حمايت آمريکای حزب حريری- متفاوت است. حزب‌الله ناسيوناليسمی را مطرح می‌کند که به لبنان به عنوان يک دولت عربی نگاه می‌کند که نمی‌تواند از آرمان‌هايی مانند مسأله فلسطين فاصله بگيرد. ايدئولوژی سياسی اين ناسيوناليسم جهان‌بينی اسلامی دارد. نامه سرگشاده سال ۱٩٨۵، اشاره می‌کند که خواست حزب ايجاد يک حکومت اسلامی است، اما تنها از طريق خواست مردم. نامه سرگشاده می‌گويد: «ما نمی‌خواهيم اسلام با زور بر لبنان حکومت کند.» تصميم حزب برای شرکت در انتخابات ۱٩٩٢ تعهد آن به فعاليت از طريق ساختار موجود حکومت لبنان را نشان داد، و هم‌چنين تمرکز حزب را از يک مقاومت پان- اسلامی در برابر اسرائيل به سياست‌های داخلی لبنان منتقل کرد. علاوه براين، رهبران حزب‌الله از ١٩٩٢ به اين سو، به دفعات به ويژگی‌های جامعه کثيرالطايفه- کثير‌المذهب لبنان و اهميت هم‌زيستی گروه‌گرايانه و چندگرايی در کشور اذعان کرده اند. لازم به يادآوری است که بسياری از رأی‌دهندگان و موکلين حزب‌الله نيز تمايلی به زندگی در يک حکومت اسلامی ندارند؛ بلکه می‌خواهند حزب منافع آن‌ها را در چارچوب يک لبنان تکثرگرا نمايندگی کند.

ديدگاه ناسيوناليستی حزب‌الله در جريان انتقال آن از ميليشای مقاومت به حزب سياسی و بيش‌تر، رشد کرده است. پس از خروج سوريه، معلوم شد که حزب نقش بزرگ‌تری در دولت لبنان بازی خواهد کرد. در انتخابات ٢۰۰۵، حزب‌الله کرسی‌های پارلمانی خود را به ۱۴ کرسی افزايش داد، و در يک بلوک رأی با ديگر احزاب، ٣۵ کرسی را به دست آورد. هم‌چنين در سال ٢۰۰۵، برای اولين بار حزب تصميم به مشارکت در کابينه گرفت، و در حال حاضر وزارت انرژی را در دست دارد.

حزب‌الله مشارکت خود در دولت را با نگه داشتن يک ميليشای غيردولتی در تضاد نمی‌بيند. در واقع، اولين بخش از برنامه انتخاباتی سال 2005 حزب‌الله قول می‌دهد «استقلال لبنان را حفظ کرده و از آن با حفظ مقاومت- شاخه نظامی حزب‌الله و سلاح‌های آن- در جهت دستيابی به آزادی کامل اراضی اشغالی لبنان در مقابل تهديد اسرائيل حراست کند.» اين موضع‌گيری حزب‌الله آن را در تقابل با قطع‌نامه ۱۵۵٩ شورای امنيت سازمان ملل- که خواهان «انحلال و خلع سلاح همه ميليشا‌های لبنانی و غيرلبنانی» است- و در تقابل با همه نيروهای سياسی لبنان که خواهان اجرای اين قطع‌نامه هستند، قرار می‌دهد. پيش از رويدادهای ژوئيه، نصرالله و ديگر رهبران حزب در يک سری «گفت و گوی ملی» شرکت کردند، جلساتی که هدف آن تعيين شرايط خلع سلاح حزب‌الله بود. تا شروع حشونت کنونی، گفت و گوها، بخشاً به خاطر پافشاری حزب‌الله بر اين که سلاح‌های آن هنوز برای دفاع از لبنان لازمند، به نتيجه نرسيده بود.

اما حزب‌الله يک پلاتفرم اجتماعی نيز دارد، و به خود به عنوان نماينده نه فقط شيعيان لبنان، بلکه به طور کلی به عنوان نماينده فقرا نگاه می‌کند. ميليشای امل که از طرف سيد موسی صدر تشکيل شده بود نيز به يک حزب سياسی تبديل شد و در ميان شيعيان لبنان رقيب اصلی حزب‌الله بوده است، گرچه اکنون با هم کار می‌کنند. نبيه بری، رهبر امل و سخنگوی ديرين پارلمان، واسطه بين حزب‌الله و ديپلمات‌هايی است که پيرامون آتش بس و مبادله زندانيان پرس و جو می‌کنند. حزب‌الله از بازی سياسی متداول در لبنان - که نامزدها به جای ليست فردی در ليست منطقه‌ای چند گروه شرکت می‌کنند- را نيز آگاه است، و با سياست‌مدارانی که از برنامه او حمايت نمی‌کنند، (هر قدر هم موقت) متحد می‌شود. در مبارزات پارلمانی ٢۰۰۵، باحيه حريری - خواهر نخست‌وزير ترور شده و پيشين- که سنی است در ليست حزب‌الله در صيدون قرار داشت. از آن انتخابات تاکنون، قویترين متحد جنبش شيعی، ميشل آوون ژنرال سابق بوده است که در صحنه سياست لبنان ذاتاً يک چهره «سوريه ستيز» به حساب می‌آيد. جنبش آوون، در کنار حزب‌الله يکی از اجزا مهم تظاهرات عظيمی بود که در روز ۱۰ مه در بيروت عليه طرح‌های خصوصی‌سازی دولت- که منجر به از دست رفتن اشتغال در بخش عمومی می‌شود- بر پا شد.

 

تأمين اجتماعی

رکود اقتصادی، فساد دولتی و وسيع‌تر شدن فاصله بين طبقه ميانی رو به زوال و صفوف دائماً رو به گسترش فقرا، از پی‌آمدهای جنگ داخلی لبنان بود. مناطق شيعه‌نشين بيروت مجبور بودند با جابجايی عظيم از جنوب و دره بقاع نيز مقابله کنند. در اين جو اقتصادی، بهره‌وری گروه‌گرايانه از خدمات، به يک ابزار ضروری برای بقا تبديل شد.

طی دهه‌های ١٩۷۰ و ۱٩٨۰، يک شبکه تأمين اجتماعی مسلمان- شيعه، با شرکت بازيگران کليدی مانند صدر، فضل‌الله و حزب‌الله رشد کرد. در حال حاضر، حزب‌الله به عنوان يک سازمان پوششی عمل می‌کند که زير نظارت آن مؤسسات تأمين اجتماعی بسياری فعاليت می‌کنند. بعضی از اين مؤسسات کمک‌های ماهانه و کمک‌های تکميلی غذايی، آموزشی، مسکن و درمانی در اختيار فقرا قرار می‌دهند؛ بعضی ديگر از کودکان يتيم مراقبت می‌کنند؛ بعضی ديگر خود را وقف بازسازی مناطق آسيب‌ديده از جنگ کرده اند. هم‌چنين مدارس، درمانگاه‌ها و بيمارستان‌های ارزان قيمت وابسته به حزب‌الله وجود دارد- منجمله مدرسه‌ای برای کودکانی که به ناهنجاری‌های معروف بهDown’s Syndrome   مبتلا هستند. ٢

اين مؤسسات تأمين اجتماعی در سراسر لبنان واقع شده اند و گرچه عمدتاً در مناطق شيعه‌نشين لبنان قرار دارند، اما اهالی محلی را بدون توجه به گروه، در بر می‌گيرند. اين مؤسسات تماماً با کار داوطلبانه افراد - عمدتاً کار زنان داوطلب- اداره میشوند و بخش اصلی بودجه آن‌ها از کمک‌های فردی، سرپرستی يتيمان و خمس و ذکات تأمين می‌شود. خمس يک پنجم مازاد درآمد سالانه مسلمانان شيعه است که برای نگه‌داری خانواده خود به آن احتياج ندارند. نيمی از اين، در اختيار مرجع تقليدی که قبول دارند، قرار می‌گيرد. از سال ۱٩٩۵ به اين سو، زمانی که خامنه‌ای نصرالله و ديگر رهبران حزب‌الله را به عنوان نمايندگان مذهبی خود در لبنان تعيين کرد، درآمد خمس شيعيان لبنانی پيرو خامنه‌ای، مستقيماً به خزانه حزب‌الله رفته است. اين شيعيان، ذکات خود، که خيرات و صدقاتی است که مسلمانان دارای استطاعت ملزم به پرداخت آن هستند را به شبکه گسترده مؤسسات تأمين اجتماعی حزب‌الله می‌پردازند. بخش عمده اين حمايت مالی از جانب شيعيان لبنانی مقيم خارج تأمين می‌شود.

 

چه کسانی از حزب‌الله حمايت می‌کنند؟

«برداشتن» حزب‌الله از جنوب، يکی از اهداف اعلام شده اسرائيل در جنگ کنونی است، يادآوری اين نکته حياتی است که حزب‌الله از يک پايگاه وسيع حمايتی در  سراسر جنوب و کشور برخوردار است، پايگاه حمايتی که ضرورتاً به فرقه‌گرايی بستگی ندارد. [در لبنان] در يک خانواده مسلمان شيعه به دنيا آمدن، يا حتا در عمل يک مسلمان شيعه متدين بودن، يا موقعيت اجتماعی – سياسی افراد، وابستگی سياسی کسی را تعيين نمی‌کند.

 گاهی اوقات چنين فرض می‌شود که حزب‌الله به هواداران خود رشوه می‌دهد، يا اين سازمان‌ها فقط برای پيشبرد «فعاليت‌های تروريستی» وجود دارند. اين نظرات يک برداشت ساده‌لوحانه از حزب‌الله را بروز می‌دهند. درک درست اين است که محبوبيت حزب بخشاً به خاطر ايثارگری آن نسبت به فقرا، و هم‌چنين به خاطر پلاتفرم و کارنامه سياسی آن در لبنان، ايدئولوژی اسلامی آن، و مقاومت آن در برابر اشغال اسرائيلی و تجاوز به حق حاکميت لبنان است.

محبوبيت حزب‌الله بر ترکيبی از ايدئولوژی، مقاومت و رويکرد به توسعه سياسی- اقتصادی قرار دارد. برای بعضی‌ها، ايدئولوژی حزب‌الله يک گزينه ماندنی در برابر يک دولت هوادار آمريکا و طرح‌های اقتصادی نوليبرالی آن در لبنان، و يک اپوزيسيون پويا در برابر نقش آمريکا در خاورميانه است. رأی‌دهندگان و موکلين آن، فقط فقرا نيستند، بلکه به نحو فزاينده‌ای از طبقات ميانی بوده و شامل بسياری از لبنانی‌های تحصيل کرده و از نظر اجتماعی صعود کننده می‌شود. بسياری از هواداران آن مسلمان- شيعه هستند، اما لبنانی‌های زيادی هستند که با سابقه مذهبی متفاوت، از حزب‌الله و (يا) مقاومت اسلامی حمايت می‌کنند.

خود عبارت «هوادار حزب‌الله» مبهم است. در لبنان اعضای رسمی حزب و (يا) مقاومت اسلامی؛ داوطلبان در سازمان‌های تأمين اجتماعی وابسته به حزب؛ آن‌هايی که در آخرين انتخابات به حزب‌الله رأی دادند؛ آن‌هايی که در درگيری جاری از حزب‌الله حمايت می‌کنند- اعم از اين‌که با ايدئولوژی آن موافق باشند يا نه-  وجود دارند. اعلام خلاص کردن جنوب لبنان از حزب‌الله به عنوان يک هدف، خطر جمعيت‌زدايی کامل جنوب را در بر دارد، چيزی که به منزله پاکسازی قومی منطقه است.

در باره درگيری جاری، در حالی که به نظر می‌رسد افکار عمومی لبنان بر سر اين‌که حزب‌الله يا اسرائيل را برای خرابی کشور مقصر بداند، اختلاف نظر دارد، اين اختلاف نظر ضرورتاً همسو با گرايشات فرقه‌گرابانه نيست. مهم‌تر اين‌که، لبنانی‌های بسياری وجود دارند که با ايدئولوژی اسلامی يا پلاتفرم سياسی حزب‌الله موافق نيستند، و معتقدند عمليات ۱٢ ژوئيه آن‌ها يک اشتباه بود، اما از مقاومت اسلامی حمايت می‌کنند و اسرائيل را دشمن خودشان می‌دانند. اين موضع‌گيری‌ها- عدم موافقت با ايدئولوژی اسلامی و پلاتفرم سياسی حزب‌الله و حمايت از آن در برابر اسرائيل- ناقض هم نيستند. يکی از تأثيرات حملات اسرائيل به مناطق برگزيده بيروت اين بوده است که فاصله طبقاتی در لبنان را گسترده‌تر کرده است، چيزی که ممکن است باعث افزايش بيش‌تر محبوبيت حزب‌الله در ميان آن‌هايی بشود که احساس می‌کنند مدل بازسازی و توسعه حريری آن‌ها را به حال خود رها کرده است.

 

خشونت کنونی

رزمندگان حزب‌الله در روز ۱٢ ژوئيه ٢۰۰۶ به يک کاروان ارتشی اسرائيلی حمله کردند و دو سرباز را به اسارت گرفتند. حزب‌الله اعلام کرد اين دو سرباز را به عنوان اهرم فشار در جهت مذاکره برای آزاد کردن زندانی‌های لبنانی- شامل سه لبنانی که هنوز بدون رسيدگی قضايی و با سرپيچی از حکم ديوان عالی اسرائيل، زندانی هستند-  به اسارت گرفته است. همانطور که قبلاً اشاره شد، اين‌گونه مذاکرات سابقه دار هستند. شبيخون از چند ماه پيش طراحی شده بود و حزب‌الله قبل از اين حداقل يک بار تلاش کرد سربازان اسرائيلی را اسير کند. نصرالله قبلاً گفته بود که سال ٢۰۰۶ سالی خواهد بود که در آن مذاکره برای آزادی سه زندانی باقی‌مانده در زندان‌های اسرائيل، صورت خواهد گرفت. او در روز ٢۰ ژوئيه، طی يک مصاحبه با الجزيره اعلام کرد ديگر رهبران لبنان از قصد او برای صدور فرمان تلاش برای اسيرگيری مطلع بودند، گرچه از جزييات اين عمليات مشخص خبر نداشتند.

 

در پی اسير شدن سربازان، اسرائيل در مقياسی که از تجاوز ۱٩٨٢ به بعد سابقه نداشته است، دست به حمله هوايی عليه شهر‌ها و تأسيسات زيربنايی لبنان زد. اين حمله با محاصره دريايی، و اخيراً با يک حمله زمينی همراه شد. رزمندگان حزب‌الله همراه با رزمندگان ديگر احزاب، قوياً در برابر حمله زمينی اسرائيل ايستاده اند. حزب کمونيست لبنان و امل مرگ رزمندگان خود در اين نبرد‌ها را اعلام کرده اند. حداقل ۵۱۵ لبنانی، عمدتاً غيرنظاميان، کشته شده اند؛ آمار دولت لبنان، تعداد کشته شدگان را حداق ۷۵۰ نفر گزارش می‌دهد. يک گزارش سازمان ملل می‌گويد يک سوم کشته شدگان، کودک هستند. در چند مورد، روستاييانی که اعلاميه‌ها يا پيام‌های تلفنی خودکار اسرائيل، به آن‌ها اخطار کرده بود منطقه را ترک کنند، اندکی بعد خودروهای آن‌ها مورد اصابت قرار گرفت. در ٣۰ ژوئيه، هواپيماهای اسرائيلی، در قانا يک ساختمان سه طبقه را - که از آن به عنوان پناهگاه استفاده می‌شد – بمباران کردند و حداقل ۵۷ غيرنظامی را کشتند و خاطرات قتل عام ۱٩٩۶ قانا را زنده کردند. دولت لبنان تخمين می‌زند از ۱٢ژوئيه تاکنون ٢۰۰۰ نفر زخمی، و حدود ۷۵۰هزار نفر مجبور به ترک خانه‌های خود شده اند. حزب‌الله از آغاز به بمبارن‌های هوايی اسرائيل، با پرتاب صدها موشک و خمپاره به داخل اسرائيل پاسخ داده است و تاکنون ۱٩ غيرنظامی را کشته است. سی و سه سرباز اسرائيلی نيز تاکنون کشته شده اند.

 

در لبنان، تمام روستاهای جنوب، و کل محلات حومه جنوبی بيروت با خاک يکسان شده اند. باندها و مخازن سوخت در فرودگاه بين‌المللی بيروت، جاده‌ها، بنادر، نيروگاه‌های برق، پل‌ها، ايستگاه‌های فروش بنزين، فرستنده ‌های تلويزيونی، برج‌های تلفن همراه، کارخانۀ توليدکننده مواد لبنياتی و غيره، و سيلو‌های گندم، و هم‌چنين کاميون‌های حامل لوازم درمانی، آمبولانس‌ها، و مينی‌بوس‌های پر از سرنشين غيرنظامی، هدف قرار گرفته و نابود شده اند. سازمان ملل از وقوع يک بحران بشری خبر می‌دهد و اعلام کرده است به خاطر هدف قرار دادن غيرنظاميان در لبنان و اسرائيل، تحقيق پيرامون جنايات جنگی لازم است. ديده‌بان حقوق بشر استفاده اسرائيل از مهمات خوشه‌ای به وسيله نيروی توپخانه آن کشور را به طور مستند ثبت کرده است و معتقد است «ممکن است قوانين انسانی بين‌المللی که حملات بلااستثناء را منع می‌کنند، زير پا گذاشته باشد» زيرا «بمب‌های کوچک جدا شده از بمب خوشه‌ای» در سطح وسيع پخش می‌شوند و اغلب در زمان اصابت منفجر نشده، و در واقع به مين‌های زمينی تبديل می‌شوند. شاهدان عينی در بيروت گزارش می‌دهند که روال ويرانی در محلاتی که بيش‌ترين ضربات را ديده اند شبيه چيزی است که سلاح‌های گرمايی- فشاری (Thermobaric) يا بمب‌های مکنده(Vacuum Bombs)  که تأثيرات انفجاری آن‌ها ذاتاً بلااستثنا است، برجا می‌گذارند.٣ پزشکان لبنانی که کشته شدگان و زخمی‌ها را تحويل می‌گيرند ادعا کرده اند بمب‌های اسرائيلی حاوی فسفر سفيد اند، ماده‌ای که استفاده از آن در عمليات تهاجمی، سلاح شيميايی ممنوعه محسوب می‌شود.

 

هدف اوليه اعلام شده اسرائيل، يعنی آزادی دو سرباز اسير شده، در گفتمان اسرائيل رنگ باخته است و جای آن را دو هدف اعلام شده ديگر گرفته اند: خلع سلاح يا حداقل «تنزل» ميليشای حزب‌الله، و برداشتن آن از جنوب لبنان. براساس يک مقاله در روزنامه «سان فرانسيسکو کرونيکل»( San Francisco Chronicle ) مورخ ٢١ ژوئيه ٢۰۰۶، بيش از يک سال قبل از آن که حزب‌الله دو سرباز اسرائيلی را اسير کند، «يک افسر ارشد ارتش اسرائيل» نقشه‌های تهاجمی با اين اهداف را به ديپلمات‌های آمريکايی و ديگر کشورها ارائه کرده بود. اگر چه اسرائيل قطع‌نامه‌های متعدد سازمان ملل را نمی‌پذيرد، اما به نظر می‌رسد ارتش اسرائيل يک تنه- البته با تأييد آمريکا- می‌خواهد قطع‌نامه ۱۵۵٩ شورای امنيت سازمان ملل را به اجرا بگذارد.

 

روشن نيست چگونه بمباران هوايی تأسيسات زيربنايی و کشتن غيرنظاميان لبنان می‌تواند به اين اهداف بيانجامد، به خصوص اين‌که به نظر می‌رسد حمايت از حزب‌الله و مقاومت اسلامی رو به افزايش داشته باشد. در اين مقطع، برای بسياری از لبنانی‌ها، خشم نسبت به اقدامات اسرائيل، اختلافات ايدئولوژيک با حزب‌الله را کنار می‌زند و محتملاً حمايت از حزب‌الله هم‌چنان رشد خواهد کرد.

 

(٣ اوت ٢۰۰۶)

 

 

 

* خانم لارا ديب( Lara Deeb)  مردم‌شناس فرهنگی و استاد مطالعات زنان در دانشگاه کاليفرنيا در ارواين است. از او کتاب «مدرن مسحور:جنسيت و پارسايی عمومی ميان شيعيان لبنان»
(
An Enchanted Modern: Gender and Public Piety in Shi‘i Lebanon)   منتشر شده است.

http://www.globalresearch.ca/index.php?context=viewArticle&code=DEE20060803&articleId=2897

 

***

 

توضيحات مترجم:

۱- يکی از معانی واژه confession شهادت دادن به ايمان يا برشمردن اصول ايمانی است. در اصطلاحات علوم سياسی  confessionalism به نظامی گفته می‌شود که در آن دولت قدرت سياسی را به نسبت درصد جمعيت گروه‌های قومی يا مذهبی بين آن‌ها تقسيم می‌کند. دمکراسی پارلمانی لبنان، چنين نظامی است.

٢- Down’s Syndrome وضع ژنتيکی است که به ترکيبی از ساختار و عملکرد غيرعادی بدن می‌انجامد. اختلال در يادگيری و رشد جسمی از ويژگی‌های اين وضعيت است.

٣- سلاح‌های گرمايی- فشاری يکی از دهشتناک‌ترين سلاح‌ها در زرادخانه آمريکا- اسرائيل به شمار می‌روند. اين نوع سلاح‌ها، اول ابری از يک بخار منفجره را در فضا پراکنده می‌کنند، و سپس آن ابر را منفجر می‌کنند و از اين طريق اکسيژن محيط را کاملاً می‌مکند. ترکيب انفجار، آتش و نبود اکسيژن موجودی را زنده باقی نمی‌گذارد. آمريکا برای اولين بار از اين بمب‌ها در افغانستان استفاده کرد. هدف اعلام شده، بيرون کشيدن افراد القاعده از پناهگاه‌های زيرزمينی بود

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

بازگشت به صفحه نخست

 

Free Web Counters & Statistics