خانه - سیاست - اقتصاد-  کتاب -  زنان -صلح  - رحمان هاتفی فرهنگ وادب - درباره ما - پیوندها - تماس وهمکاری - ویژه نامه               

حجاريان و تعديل ساختاری جنبش صلح

نویدنو:27/3/1385

حجاريان و تعديل ساختاری جنبش صلح

 

تارنگاشت عدالت

نويسنده: ع. سهند

خرداد ٨۵

 

موضوع اين نوشتار بررسی يکی از مشکل‌هايی است که در برابر جنبش صلح ايران قرار دارد. کدام مشکل؟

 

چندی پيش آقای فريبرز رييس دانا نظراتی را در باره جنبش صلح و وظايف آن مطرح کرد، نظراتی که در محافلی مورد نقد و در محافلی حتا مورد طرد و تحريم قرار گرفت.‏١‏ اخيراً آقای سعيد حجاريان نظراتی را در باره جنبش صلح و اهداف آن اعلام کرد، که مورد تشويق و حمايت گسترده همان محافل قرار گرفت.٢ مشکل، موضع‌گيری برخی از صلح‌دوستان متمايل به جنبش چپ، در قبال اين دو نظر است و اين‌که: محتوای کدام يک از اين دو نظر با سنن انقلابی و صلح‌دوستانه چپ همخوانی دارد؟ پی‌آمدهای کوتاه‌مدت، ميان‌مدت و درازمدت اين دو نظر چيست، که يکی از آن‌ها مورد نقد و ديگری مورد استقبال قرار می‌گيرد؟ آيا از انتقاد بعضی‌ها از نظر اول و اسقبال همان‌ها از نظر دوم نبايد نگران شد؟ اصولاً چرا بعضی از دوستان چپ، اولی را نقد و طرد کردند، اما دومی را به عرش اعلا رساندند؟

 

رييس دانا چه گفت؟

 ريس دانا همان را گفت که ناصر زرافشان گفته است، شيرين عبادی گفته است، اندرو موری گفته است، شورای جهانی صلح گفته است، احزاب کمونيست و کارگری گفته اند، ميليون‌ها انسان شريف و صلح‌دوست جهان در سومين سالگرد تجاوز امپرياليستی به عراق، طی تظاهرات ضدجنگ در شهرهای جهان با صدای بلند گفتند: دست‌ها از ايران کوتاه! رييس دانا، چيز ديگری هم گفت که به مذاق بعضی از «صلح‌دوستان» خوش نيامد. او گفت ما برای صلح مبارزه می‌کنيم، اما اگر امپرياليست‌ها به کشور ما حمله کنند، در امر دفاع از ميهن، پشت سر هيچ دولتی قرار نخواهيم گرفت، بلکه در پيشاپيش همه از ميهن دفاع خواهيم کرد.

 

حجاريان چه گفت؟

حجاريان گفت:

‏١‏- «تنها راه مبارزه با اين پديده شوم تقويت جامعه مدنی است، آنگونه كه نسبت به عواقب آن اشعار داشته باشد و بتواند با بسيج توده‌های ميليونی از وقوع يا ادامه جنگ جلوگيری كند. چنان كه در ويتنام اين جامعه مدنی آمريكايی بود كه باعث توقف جنگ شد

 

٢- «جنبش صلح‌طلبی مانند هر جنبش ديگری نيازمند يک دکترين، عده‌ای پيشتاز و نوعی سازماندهی رقيق است. پيشتازان صلح‌طلبی، كسانی بايد باشند كه در عرصه صلح نيز نقش پيشتازی را به عهده گرفته و فرماندهی جنبش را به عهده گيرند. تظاهرات ميليونی اروپاييان و آمريكاييان قبل از حمله آمريكا به عراق توسط اين قبيل پيشتازان سازماندهی شده بود و شعارها، مقالات و سخنرانی‌ها توسط آنان تدارک می‌شد.»

 

٣- ما دو دسته سازمان مي‌توانيم برای جنبش صلح‌طلبی تصور كنيم.
اول سازمان‌های توده‌ای: سازمان‌های توده‌ای معمولاً بر اثر وحشت از جنگ و برای همياری و تعاون و به صورت خلق‌الساعه به وجود مي‌آيند... جنگ نوعی همبستگی اجتماعی پديد می‌آورد كه هر چه زودتر آن حالت پريشانی به نظم و سامان درآيد، اين جنبش خودجوش توده‌ای معمولاً در زمان درمان اتفاق می‌افتد.
اما جنبش‌های توده‌ای فاقد برخی از توانايی‌های لازم هستند كه ويژه سازمان‌های حرفه‌ای هستند.
درباره سازمان‌های حرفه‌ای بايد گفت اين قبيل مراكز معمولاً شامل پژوهشكده‌ها، دانشكده‌ها و نهادهای صلح‌بانی می‌شود... در اين مرحله تلاش می‌شود كوچكترين علامتی كه دلالت بر نوعی ستيز قومی، مذهبی، نژادی، منطقه‌ای و طبقاتی ميان دو يا چند كشور باشد را ثبت كرده و در همان مراحل آغازين به اقدامات پيشگيرانه بپردازد. و معمولاً آرشيوهای اين موسسات سوابق زيادی را از اين قبيل جمع‌آوری كرده و در اختيار محققين قرار می‌دهند.»

 

۴- مثلاً «تد رابرت گار» (Ted Robert Gurr) سال‌ها است كه چنين موسسه‌ای در آمريكا برپا كرده است و تعداد زيادی پژوهشگر در اختيار وی هستند...»

 

۵- چنان كه ملاحظه می‌شود سازمان‌های حرفه‌ای نگاهبان صلح در جهان بسيار جدی گرفته می‌شوند.
و موقوفاتی برای تاسيس و ادامه كار اين نهادها وجود دارند كه از آن‌ها در مقابل خيل عظيم سازمان‌های رزمی حمايت كنند.
متاسفانه در كشور ما كاملاً جای خالی يك نهاد حل منازعه به چشم می‌خورد.
در شرايطی كه نهادهای سنتی حل منازعه در ايران ناكار‌كرد شده‌اند و نهادهای منبعث از قانون اساسی نيز در سطح كلان چندان كارايی ندارند بايد به فكر تاسيس نهادی ملی برای اين كار بود.»

 

 مشکل، پيش روی ما است. در برابر نگرش مردمی، دمکراتيک و ضدامپرياليستی، و بازدارندۀ جنبش  جهانی صلح،  حرکتی به راه افتاده است که می‌خواهد سياست «بی‌طرفی فعال» را بر آن غالب کند، و با خصوصی‌سازی آن به سود «نخبگان»، توده‌ها، يعنی نيروی اصلی هر جبش صلحی را دنبال نخود سياه بفرستد. آيا اينکه برخی از«صلح‌دوستان»  کشورمان از وظايف اصلی خود دست برداشته و دنبال اين حرکت ساز و دهل می‌زنند، از سر بی‌اطلاعی است يا دانسته سياست مشخصی را دنبال می‌کنند که به طور ديالکتيکی به چنين برداشتی از جنبش صلح و وظايف آن می‌رسند؟ کالبدشکافی نظرات حجاريان برای يافتن  پاسخ به پرسش اخير ضروری است.

 

١- نفی مقاومت

 تئوری جديد حجاريان يک بخش مهم از جنبش صلح را ناديده می‌گيرد. جنبش جهانی صلح از جنگ جهانی دوم تاکنون، در هر يک از موارد تاريخی فعاليت خود از سه بخش مجزا و به طور ديالکتيکی مرتبط با هم تشکيل شده است: جنبش صلح در کشور جنگ‌افروز و متجاوز، جنبش صلح در کشور  قربانی تجاوز، جنبش صلح در ديگر کشورها.

 

بخش‌های سه‌گانه جنبش جهانی صلح طی نيم قرن اخير يک واقعيت را در برابر خود داشته اند: در همه موارد از جنگ‌های کره و  شبه جزيره هندوچين گرفته تا حمله به يوگسلاوی، عراق و افغانستان، امپرياليسم آمريکا، طرف جنگ‌افروز و تجاوزگر بوده است. ترکيب اصلی و اوليه جنبش صلح در همه کشورها و در همه موارد شامل احزاب و سازمان‌های سياسی مترقی و مردمی، سازمان‌های اجتماعی و توده‌ای هوادار صلح، شخصيت‌ها و چهره‌های فرهنگی، هنری، اجتماعی و مذهبی است.

 

معمولاً، اگر جنبش جهانی صلح موفق به جلوگيری از شروع جنگ نشود، جنبش صلح کشور مورد تجاوز به عنصر تعيين‌کننده در امر صلح تبديل می‌شود. جنبش مقاومت، بخشی از جنبش صلح در کشوری است که مورد تجاوز و حمله قرار گرفته است، و اين بخش است که می‌تواند بر توان جنبش جهانی صلح تأثير مستقيم بگذارد. طرف متجاوز معمولاً قبل از اقدام نظامی، هزينه‌های مالی، انسانی، ديپلماتيک، سياسی و اخلاقی عمل خود را مورد ارزيابی قرار می‌دهد. آنچه که اين محاسبات را به هم می‌ريزد و هزينه تجاوز را از آستانه تحمل متجاوز بالاتر می‌برد، جنبش مقاومت در برابر متجاوز است. اگر مقاومت مردم شوروی در استالينگراد نبود، و نازی‌ها در اتحاد شوروی بهشت خود را يافته بودند، فاشيسم در هم شکسته نمی‌شد و جهان روی آرامش و صلح را به خود نمی‌ديد. اگر مقاومت مردم ويتنام نبود، اگر هزينه جنگ ويتنام از آستانه تحمل هيأت حاکمه آمريکا بالاتر نمی‌رفت، بدون ترديد جنبش صلح برای پايان دادن به جنگ ويتنام، حداقل در خود آمريکا به چنان کيفيت و کميتی نمی‌رسيد که بتواند بر تصميم هيأت حاکمه آن کشور تأثير بگذارد. اگر جنبش مقاومت در برابر اشغال جنوب لبنان نبود و هزينه آن اشغال را برای نيروهای اشغالگر اسراييلی بيش‌تر از آستانه تحمل آن‌ها بالاتر نمی‌برد، بدون ترديد آن بخش لبنان هنوز در اشغال متجاوزين بود. اين قانون کلی حاکم بر فعاليت همه صلح‌دوستان جهان است. بنابراين، به عنوان مثال، اگر وضعيت افغانستان و عراق را در نظر بگيريم، با توجه به توان جنبش مقاومت در عراق، و با توجه به هزينه بسيار سنگينی که متجاوزين در عراق متحمل می‌شوند، بدون حدس و گمان و با اطمينان می‌توان گفت که جنبش جهانی صلح در عراق زودتر از افغانستان به اهداف خود خواهد رسيد.

 

به همين علت است که تخريب  مقاومت بالقوه يا بالفعل، يکی از حربه‌هايی است که تبليغات مخالفان  جنبش صلح و اردوی جنگ‌افروزان و کارگزاران آن‌ها، به طور گسترده از آن استفاده می‌کنند، و مقابله با اين گونه تبليغات که از راه‌های مختلف در ميان مردم پخش می‌شود، يکی از مهم‌ترين وظايف فعالين جنبش صلح است.

 

به عنوان مثال، يکی از اولين موارد تبليغ عليه مقاومت در برابر اشغال عراق، چند روز بعد از تجاوز آمريکا – انگليس به آن کشور، از طرف يکی ديگر از دوستان اصلاح‌طلب مطرح شد. آقای حميد رضا جلايی پور، در تاريخ ١۶ فروردين ۱٣٨۲در روزنامه «ياس نو» در مطلبی با عنوان «در حاشيه جنگ آمريکا عليه عراق» نوشت: «يکی از مضامينی که در جريان خبررسانی در اين روزها القاء می‌شود، مضمون "مقاومت مردم است"، در صورتی که در عراق ما شاهد مقاومت مردم نيستيم. بلکه شاهد ترس، وحشت و انفعال آن‌ها هستيم. حرکت نيروی ميليشای صدام (يا فداييان او) را که از لات‌ها و اوباش منطقه تکريت تشکيل شده اند، نبايد مقاومت مردم خواند. اين درست است که مردم با ورود ارتش خارجی و متجاوز در عراق جشن نگرفتند، ولی هيچ معلوم نيست در آينده که ماشين جنگی صدام فروپاشيد، مردم کوچه و بازار خوشحال نشوند. بنابراين، مقاومت نيروی نامنظم ارتش بعثی به نام «مقاومت مردم عراق» نيز در آينده اثرات معکوس خواهد داشت.»

 

آيا بيرون ماندن نقش مقاومت به عنوان بخشی از جنبش جهانی صلح از تئوری «جنگ و صلح» آقای حجاريان تصادفی است يا ريشه در نگرش عمومی وی دارد؟  نقل بخشی از نظرات ايشان در باره خشونت که حدود شش ماه بعد از جمله آمريکا به عراق مطرح شد، به روشن شدن موضوع کمک می‌کند. وی در ١١ مهرماه ۱٣٨٢ طی پيامی به «همايش عدم خشونت و جستجوی حقيقت» که توسط سازمان دانشجويان جهاد دانشگاهی مشهد برگزار شده بود، چنين گفت:

«... شايد در اوايل قرن گذشته سخن از خشونت در قلب اروپا، سخنی به گزاف نبود، بسياری از انقلابيون اعتقاد داشتند که می‌بايست انقلابی وسيع در دل کشورهای سرمايه‌داری پيشرفته که انقلاب صنعتی را به پيش برده بودند، اتفاق می‌افتاد و از آنجا به سراسر دنيا گسترش پيدا می‌کرد، تا زندگانی نوينی برای کل بشريت رقم زده شود.، اما در عمل مشخص شد که کشورهای متروپل توانسته اند خشونت را در هر شکل و قالبی مهار کرده و گويی آن را به پيرامون جهان جاری نمايند... بعد از جنگ جهانی دوم در اروپا و آمريکا خشونت ديده نشد، ديگر اروپا و آمريکا رنگ خشونت را به جز در مواردی استثنايی نديد و خشونت به پيرامونی‌ترين مناطق دنيا نقل مکان نمود و به صورت کشتار شديد در کشورهايی نظير کامبوج، افغانستان پديدار شد و در برخی کشورها هم حکومت‌های تروريستی مانند حکومت صدام با ايجاد رعب و وحشت استمرار يافت. شايد يکی از عوامل اين گذار خشونت از مرکز به پيرامون، گسترش پايگاه اقتصادی و ايجاد بازارهای ملی و بين‌المللی باشد که تفاوت بين اقوام و ملل را در فرايند داد و ستد کمرنگ کرده و منافع مشترک پديد آورده است. بازار منفعت مشترک به وجود می‌آورد و جنگ را به رقابت تبديل می‌کند تا از طريق آن منافع مشترک تامين شود. از طرف ديگر بازار به هر سو گسترش پيدا می‌کند و در مقابل آن مقاومتی ايجاد می‌شود که خود به خود بازار آن را حل خواهد کرد. کشورهای نيمه پيرامونی نيز صاحب منفعت می‌شوند و هم در ميان خودشان و هم با متروپل پيمان‌های مختلف اقتصادی منعقد می‌کنند و روند ادغام اين چنين پيش می‌رود. اگر کشوری هم از اين روند تخطی کند و خشونت را در دستور کار خود قرار دهد، از سوی جامعه جهانی به شدت طرد می‌شود و اين طرد شدن باعث می‌شود مردم آن کشورها که به استاندارهای زندگی عادت کرده اند؛ در برابر آن مقاومت نشان دهند و اين چنين همگی بر طبل مدارا می‌کوبند، که پيمان‌های امنيتی نيز از ديگر سو به اين روند کمک می‌کند.» ۳

 

خوب، اين نقل قول به تنهايی ماهيت و اهداف جنبش صلح مورد نظر وی را نشان می‌دهد. اما، هنوز لازم است موضوع بيش‌تر شکافته شود.

 

٢- پيشتازان حاضر و غايب

تئوری حجاريان برای جنبش صلح، به «پيشتازان صلح‌طلبی» نياز دارد، کسانی که «در عرصه صلح نيز نقش پيشتازی را به عهده گرفته و فرماندهی جنبش را به عهده گيرندنيز به کار برده شده از طرف نامبرده، بدين معنی است که پيشتازان صلح‌طلبی در عرصه‌های ديگری نيز پيشتازند و نقش فرماندهی را  بر عهده دارند. وی در ادامه به نقش اين پيشتازان در سازماندهی تظاهرات ميليونی اروپاييان و آمريکاييان قبل از حمله آمريکا به عراق اشاره می‌کند.

 

اين درست است که جنبش صلح مانند هر جنبش ديگری در هر مرحله و مکانی، به سازماندهی احتياج دارد؛ اما اين نيز درست است که پيشتاز و سازمانده اين جنبش نمی‌تواند «وجود حاضر و غايب» باشد، هر وقت پراگماتيسم و «مصلحت» اجازه داد وارد گود شود و بخواهد رهبری و سازماندهی کند و هر وقت پراگماتيسم هوا را پس ديد، دست به غيبت کبرا بزند و توده‌ها را به حال خود رها کند، يا بدتر از اين، عليه اهداف و مبارزات جنبش صلح جوّسازی کند. خلاصه اينکه پيشتازان واقعی جنبش صلح، به هيچ‌وجه از صلح و صلح‌طلبی هم استفاده ابزاری- پراگماتيستی نمی‌کنند.

 

 آقای حجاريان که امروز از نقش «پيشتازان صلح‌طلبی» می‌گويد، شش ماه بعد از حمله آمريکا به عراق در پيام به دانشجويان می‌گفت «بايد لشکر مداراچی‌ها را آماده کرد»، و درست در بحبوحه حمله آمريکا به عراق و در زمانی که پيشتازان صلح‌طلبی در سراسر جهان به روشنی عليه جنگ و جنگ‌افروزان موضع مخالفت فعال گرفته بودند، تئوری «بی‌طرفی فعال» را در برابر جنبش صلح کشورمان قرار داد.

 

بايد دقيق بود و ديد در عمل چه تفاوت‌هايی بين تئوری مخالفت فعال جنبش صلح و «بی‌طرفی فعال» پيشتازان وطنی صلح‌طلبی وجود دارد؟ توجه داشته باشيم تئوری «بی‌طرفی فعال» از طرف دوستانی مطرح شد که هوادار شکل‌گيری «جامعه مدنی» و فعاليت از طريق آن هستند، و در زمانی مطرح شد که اين دوستان دو قوه مقننه و مجريه را در اختيار داشتند و امکانات سياسی، سياست‌گذاری و تبليغاتی آن‌ها در سطح امروز نبود.

- روزنامه الشرق الاوسط همان موقع در باره تئوری و سياست «بی‌طرفی فعال» نوشت: «اين سياست يعنی تأييد سياست آمريکا در تشکيل يک ائتلاف بين‌المللی عليه صدام.»۴

- هواداران «بی‌طرفی فعال» عليه سفر ناجی صبری وزير امور خارجه عراق به ايران دست به غوغاسالاری زدند تا جايی که برخی از اعضای کميسيون امنيت ملی مجلس ششم خواهان استيضاح خرازی وزير امور خارجه دولت خاتمی شدند.۵

- محمد خاتمی در مراسم سالگرد انقلاب بهمن در ميدان آزادی خواهان تشکيل يک ائتلاف وسيع جهانی برای صلح شد. اما هيچ پلاکارد يا شعاری در حمايت از اين پيشنهاد او در ميان جمعيت يا هواداران او به چشم نمی‌خورد.

- چند روز بعد از آن در روز پانزدهم فوريه ٢۰۰٣ (٢۶ بهمن۱٣٨١)، نيروهای صلح‌دوست جهان در بيش از ششصد شهر جهان عليه جنگ‌افروزی امپرياليست‌ها دست به تظاهرات زدند. رسانه‌های هوادار شعار «بی‌طرفی فعال» کم‌ترين پوشش خبری به اين تظاهرات ندادند، زيرا نمی‌خواستند کاری کنند که به حمايت از رژيم صدام قابل تعبير باشد.

- آقای مصطفی تاج زاده، عضو شورای سياسی سازمان مجاهدين انقلاب اسلامی بدون آنکه بخواهد، از مشکل «پيشتازان غايب جنبش صلح» پرده برداشت و گفت: «من شعار "بی‌طرفی فعال" را نمی‌پسندم و فکر می‌کنم بهترين شعار اين است که بگوييم، ما به صلح و به دمکراسی متعهديم و از اين منظر نه با صدام موافقيم و نه با تهاجم نظامی دولت‌های خارجی به عراق.۶

- در روز ٨ فروردين ١۳٨٢، تظاهرات چندصد هزا نفری برای صلح و عليه حمله آمريکا به عراق در تهران برپا شد.

- و البته چون در آن روزها در جهان و ايران دو صف بيش‌تر وجود نداشت- صف مخالفان جنگ و صف هواداران جنگ - و در عمل و بيرون از ذهن برخی از دوستان، جبهه صلح و دمکراسی‌خواهی وجود خارجی نداشت و نمی‌توانست وجود داشته باشد (زيرا امپرياليست‌ها به بهانه بسط دمکراسی دست به جنگ زده بودند) اين افراد به تعطيلات نوروزی خود در کيش و دوبی و شمال و اروپا ادمه دادند، و نظاره‌گر پرواز کبوتران صلح شدند و برخی از آن‌ها «بر انبوه کبوتران صلح، سنگ‌پراني» کردند.۷

- آقای مرتضا مرديها در مقاله‌ای تحت عنوان «انبوه کبوتران صلح» در ضميمۀ همشهری ۵ اسفند ۱۳٨١ پيرامون تظاهرات ضدجنگ در ششصد شهر جهان چنين نوشت: «نکتۀ چشمگير در اين اعتراضات دسته جمعی از نظر دوربين‌ها و گزارشگران، تعداد شرکت کنندگان بود. در لندن، پاريس، مادريد، مسکو، جمعيت بسياری که از حيث تعداد کم سابقه بودند، به صحنه آمدند و طرفداری خود را از صلح به نمايش گذاشتند. در پی اين، بسياری از تحليل گران و تبليغ گران سياسی از طرفداران مداخلۀ نظامی خواستند تا افکار عمومی جهان را محترم بدارند و صلح جهانی را تهديد نکنند... تظاهرات طرفداری از صلح، به دعوت احزاب چپ مثلاً در پاريس و مسکو با حضور فعال عناصر کمونيست صورت گرفته است. در ملبورن و مادريد... احزاب رقيبی که فعلاً آفتاب نشين هستند...طرفداران خود را زير چتر کبوترهای سپيد به صحنۀ تظاهرات می‌کشانند، طرفدارانی که چه بسا اصلاً ندانند عراق کجای نقشه جهان است و جنگ در آن چه نسبتی با حقوق بشر دارد... بعضی از صحنه‌های اين تظاهرات مشاهده‌گری چون من را ناخودآگاه به ياد جريان حاشيه نشين اجتماعی و معترض سياسی نظير بيتل‌ها و پانک‌ها می‌اندازد. ممکن است که بخنديد، اشکالی ندارد، ولی من جدی هستم. رگه‌هايی از آن چه جنبش فرومايگان خوانده شده است، در اين اين راهپيمايی‌های صلح ديده می‌شود...» ٨

- همين نگرش که چپ‌ها و «فرومايگان» تنۀ جنبش صلح را تشکيل می‌دهند و هوادارانشان «چه بسا ندانند جنگ چه نسبتی با حقوق بشر دارد» موجب شد که اين دوستان و برخی پيروان دگرانديش آن‌ها، برخورد مشابهی به تظاهرات گسترده مردم در ٨ فروردين ۱٣٨۲ داشته باشند: سنگ‌اندازی به انبوه کبوتران صلح. بهانه آن‌ها اين بود که در کنار جامعه اسلامی فرهنگيان، هيأت امنای کتابخانه‌های عمومی کشور، دبيرخانه انجمن‌های دوستدار ميراث فرهنگی، شورای عمومی فرهنگ کشور، انجمن غيردولتی مراکز و مؤسسات فرهنگی و هنری ايران، مجمع سينمای کودک و نوجوان، سينماگران ايرانی، شورای هماهنگی سازمان‌های غيردولتی تهران و غيره نمی‌توان در اين تظاهرات شرکت کرد، چرا که اين تظاهرات بعد از نماز جمعه از محل دانشگاه تهران آغاز می‌شد، و رگه‌هايی از «جنبش فرومايگان» نيز در آن به چشم می‌خورد.

 

۳- سازمان‌های توده‌ای

در مبارزه نيروهای سياسی و اجتماعی مترقی و بالنده برای حفظ و برقراری صلح، جلوگيری از جنگ و پايان دادن به آن و ايجاد «جامعه انسانی يا انسانيت اجتماعی» سازمان‌های توده‌ای جايگاه و نقش ويژه‌ای دارند. سازمان‌های توده‌ای جمع خودجوش افراد نبوده، بلکه تجمع جانبدار انسان‌هايی هستند که برای رسيدن به هدف يا اهداف مشخصی سازمان داده می‌شوند و فعاليت می‌کنند. با توجه به نقش نيروهای مترقی در سازماندهی و هدايت سازمان‌های توده‌ای، و با توجه به آماج مبارزاتی آن‌ها، اين سازمان‌ها را می‌توان تبلور انسانيت اجتماعی و نماد همبستگی انسان‌ها در بطن جامعه مدنی بورژوايی دانست. سازمان‌های توده‌ای، بازوی پُرتوان جنبش‌های سياسی و اجتماعی ملی و مردمی به شمار می‌آيند. هر حزب يا جريان سياسی خواست و توان سازماندهی و رهبری سازمان‌های توده‌ای را ندارد. حضور فعال (علنی يا پنهان) احزاب و نيروهای سياسی مردمی و مترقی شرط لازم برای سازماندهی و رهبری سازمان‌های توده‌ای است.

 

 سازمان‌های توده‌ای کارگران، دهقانان، زنان، جوانان و ديگر اقشار و بخش‌های جامعه ستون اصلی هر جنبش واقعی برای صلح و عليه جنگ را تشکيل می‌دهد. نگرش نخبه‌گرای حذف سازمان‌های توده‌ای از جنبش، نه تنها با هدف ايجاد يک جنبش فراگير ضدجنگ همخوانی ندارد، بلکه نشان می‌دهد چرا آقای حجاريان و دوستانشان نتوانستند حمايت مردم از پروژۀ اصلاحات را در خدمت اهداف آن، سازماندهی و هدايت کنند.

 

۴- جنبش صلح و «تد رابرت گار»

«دکترين» آقای حجاريان برای «جنبش صلح‌طلبی» کشورمان دو مشکل اساسی دارد، يکی اينکه جلوگيری از جنگ را وظيفه و کار «جامعه مدنی» می‌داند- چيزی که معتقد است در ايران وجود ندارد-  ديگر اينکه سازمان‌های توده‌ای را خاص مقابله با پی‌آمدهای جنگ می‌داند. نتيجتاً، کندوی عسل ايشان بدون زنبورهای کارگر می‌ماند، و در پاسخ اين سؤال که جنبش صلح‌طلبی چگونه بايد کام خود را شيرين کند می‌گويد: با تکيه بر نخبگان و از طريق تشکيل يک نهاد ملی مانند آنچه «تد رابرت گار» در آمريکا انجام داده است.

پيش از رد يا پذيرش پيشنهاد آقای حجاريان بايد ديد «تد رابرت گار» کيست؟ مؤسسه مورد نظر چگونه مؤسسه‌ای است؟ فعاليت‌های اين مؤسسه در چه زمينه‌ها و در خدمت کدام مراکز و سياست‌ها است؟ ارتباط اين مؤسسه با جنبش صلح در آمريکا چيست؟

 

«تد رابرت گار» استاد «دولت و سياست» و پژوهشگر «مرکز توسعه بين‌المللی و مديريت منازعه»- CIDCM  Center for International Development and Conflict Management در دانشگاه مريلند واقع در کالج پارک شهر واشنگتن است. اين مرکز که در سال ١٩٨١ تأسيس شد، يک واحد تحصيلی- پژوهشی در يکی از دانشگاه‌های آمريکاست؛ و فعاليت‌های آن بر «تحليل و حل درگيری‌های ادامه يافته بين‌المللی و منطقه‌ای، و بر موضوعات سياسی، اقتصادی و توسعه اجتماعی مربوط به آن‌ها» متمرکز بوده و از بدو تأسيس «يکی از موضوعات مورد علاقه آن شناخت نقش اقليت‌های قومی و ديگر گروه‌های هويتی غيردولتی به عنوان شرکت‌کنندگان در منازعات اجتماعی» بوده است. «"پروژه اقليت‌های در معرض خطر"، که از طرف پرفسور تد رابرت گار هدايت می‌شود، در حال بررسی و کدبندی تقريباً ۳۰۰ گروه قومی عمده، و جمع‌آوری اطلاعات در باره دغدغه‌ها و منازعات آن‌ها از سال ١٩۴۵ تاکنون است.»٩

 

 همين چند نکته در باره اين مرکز، بخشی از آنچه که حجاريان گفته است را چالش می‌کند: اين مرکز يک نهاد ملی نيست، آقای گار آن را راه نيانداخته است، و جنبش صلح در آمريکا به چنين مراکزی ارتباطی نداشته است و ندارد-   جنگ ويتنام در سال ١٩۷۵ يعنی ۶ سال پيش از تأسيس اين مرکز خاتمه يافت. علام بر اين‌ها، اين مرکز پژوهشی در خدمت سياست‌های رسمی دولت آمريکا و سياست‌گذاران آن کشور است و هيچ‌گاه در هيچ‌يک از جنبش‌های توده‌ای و مردمی آمريکا يا جهان برای صلح و در مخالفت با جنگ شرکت نداشته و پژوهش‌ها و تبليغات آن در جهت مخالف حرکت اين جنبش‌ها بوده است. اين مرکز هدف فعاليت‌های خود را پايان دادن به منازعات و «گذار از جنگ به صلح» اعلام کرده است. با توجه به ارتباط نزديک اين مرکز با مراکز سياست‌گذاری و ديپلماسی آمريکا، اگر بخواهيم اصطلاح به کار گرفته شده از طرف خود آقای حجاريان را به کار بگيريم، هدف اين مرکز «درمان» جنگ‌ها و منازعات بين‌المللی و منطقه‌ای در راستای سياست خارجی آمريکاست. برای نشان دادن نکته اخير، کافی است به بخش‌هايی از گزارش ٢۰۰۵ اين مرکز نگاهی بياندازيم.

 

الف- روند دمکراتيزاسيون در جهان

اين مرکز، استعمار و نظام استعماری را فقط در ارتباط با قدرت‌های اروپايی تعريف می‌کند، زيرا از ديد گردانندگان آن، ايالات متحده آمريکا در تاريخ خود يک قدرت مستعمراتی نبوده است؛ پايان يافتن استعمار را علت افزايش شمار رژيم‌های اقتدارگرا در جهان می‌داند؛ و فروپاشی حکومت‌های سوسياليستی را بخش بزرگی از «موج دمکراتيزاسيون» جهان ارزيابی می‌کند.

 

«در سال ١٩۵۰، پنچ سال بعد از پايان جنگ جهانی دوم، ۷٨ حکومت مستقل در نظام جهانی وجود داشت. از اين‌ها فقط در ٢٣ کشور رژيم‌های دمکراتيک حاکم بودند. پس از پايان جنگ جهانی دوم و با پايان يافتن کنترل اروپايی‌ها بر مناطق مستعمراتی در آسيا و آفريقا، حکومت‌های جديد با کسب استقلال، در دهه‌های ١٩۵۰، ١٩۶۰و اوايل دهه ١٩۷۰ وارد نظام جهانی شدند، و در نتيجه به نحو دراماتيکی شمار رژيم‌های اقتدارگرا افزايش يافت. در سال ١٩۷۷ فقط ٣۵ رژيم دمکراتيک در جهان وجود داشت. در اواخر دهه ١٩٨۰، يک تغيير جهانی دراماتيک از رژيم‌های شديداً اقتدارگرا به سمت دمکراسی آغاز شد و طی دهه ١٩٩۰ ادامه يافت. در پيشاپيش اين «موج دمکراتيزاسيون» کشورهای آمريکای لاتين و کشورهای سوسياليستی سابق اروپای شرقی قرار داشتند... اکثر رژيم‌های دمکراتيک ايجاد شده در دهه‌های ١٩٨۰ و ١٩٩۰، به رغم بحران‌های سياسی و اقتصادی دوام آورده اند. بسيج نيروهای مردمی در بسياری از کشورها، مانند گرجستان، فيليپين و اوکرايين توانست دمکراسی را ارتقاء دهد، از رهبران مسئوليت‌پذيری بخواهد و مانع برافتادن روند دمکراتيزه کردن شود.

در خاورميانه، منطقه‌ای که بيش‌ترين مقاومت را در برابر دمکراتيزه کردن نشان می‌دهد، دمکراسی‌های تحت قيموميت در افغانستان و عراق حمايت کسب کرده اند و در ديگر رژيم‌های خودکامه عرب، گام‌های کوچکی به سمت اصلاحات دمکراتيک برداشته شده است. در سمت منفی، جنبش اصلاحات در ابران دچار يک عقب‌گرد جدی شد.» ١۰

 

ب- مسأله فلسطين

نگرش اين مرکز به مسأله فلسطين بسيار گويا و افشا کننده است. اين مرکز که «پروژه اقليت‌های در معرض خطر» در باره ۳۰۰ گروه قومی را در دست تهيه دارد و مديريت کشمکش‌ها و درگيری‌های منطقه‌ای و بين‌المللی را هدف خود قرار داده است، در گزارش سالانه خود، مسأله فلسطين را زير نام «اسرائيل» و از ديد نيروی اشغالگر و هزينه‌ای که می‌پردازد چنين طبقه‌بندی کرده است: «جنگ قومی با سازمان آزاديبخش فلسطين (فلسطينی‌ها) در ساحل غربی و نوار غزه از سال ۱٩۶۵ تاکنون. درجه درگيری: ٢ (خفيف)» در ادامه اين بخش از گزارش چنين آمده است:

«از شروع "انتفاضه" (قيام) اخير در سپتامبر ٢۰۰۰، درگيری‌های خشونت‌آميز بين فلسطينی‌ها و اسرائيلی‌ها، به استثنای زمان‌های کوتاه آرامش نسبی، ادامه يافته است. دو طرف بر شدت تاکتيک‌های خود افزوده اند، فلسطينی‌ها با استفاده از بمب‌گذاری‌های انتحاری در اهداف عمدتاً غيرنظامی، و اسرائيلی‌ها با اعمال سياست مهار، افزايش تهاجم نظامی به مناطق تحت محاصره فلسطينی‌ها (با تهاجم نظامی گسترده در نوار غزه)، و حملات پيشگيرانه عليه ستيزه‌جويان فلسطينی. به خصوص، بنای ديوار امنيتی از جانب اسرائيل در بيرون مرزهای بين‌المللی آن، بحث‌انگيز بوده است. به رغم طرح صلح «نقشه راه» که آمريکا طراح آن بود و در آوريل ٢۰۰٣ اعلام شد، و به رغم پيشنهاد آريل شارون برای خروج يک‌جانبه از نوار غزه، که کنست در اکتبر ٢۰۰۴ آن را تصويب کرد، درگيری‌ها ادامه دارد. در پی مرگ ياسر عرفات، رهبر طويل‌المدت سازمان آزاديبخش فلسطين در نوامبر ٢۰۰۴، و انتخاب محمود عباس، رهبر ميانه‌رو و اصلاح‌طلب به عنوان رهبر جديد فلسطين، اميدها برای خروج از اين بن‌بست، افزايش يافته است.» ١١

 

ج- آمريکای لاتين

گزارش سال ٢۰۰۵ اين مرکز در بحث از آمريکای لاتين، ضمن ارزيابی ظهور رهبرانی مانند چاوز به عنوان بزرگ‌ترين خطر برای دمکراسی‌های نوپای آن منطقه، وعده‌های بيش از حد سياست‌های نوليبرالی و نه خود آن سياست‌ها در «برخی» کشورها را علت تنش‌های اقتصادی و اجتماعی آن منطقه ارزيابی می‌کند: «آمريکای لاتين با تنش‌های اقتصادی و اجتماعی روبروست که پی‌آمدهای آن‌ها را نمی‌توان پيش بينی کرد. سياست‌های اقتصادی نوليبرالی در بعضی کشور‌ها، (بسيار) کم‌تر از آنچه وعده داده بود، تحويل داد و فاصله بين فقير و غنی افزايش يافت. بحران‌های سياسی و مالی حاصل، موجب تظاهرات توده‌ای و استعفای چندين رهبر انتخابی شد. خطرات بزرگ‌تر عبارتند از ظهور پوپوليسم ضددمکراسی، بازگشت نظاميان به سياست، و سقوط يکی بعد از ديگری دمکراسی‌های قابل بهبود اما هنوز جوان.» ١۲

 

د- عراق

آقای حجاريان ستايش خود از نقش «جامعه مدنی» آمريکا در مخالفت با جنگ عراق را پشتوانه و بستر طرح پيشنهاد تأسيس نهادی مانند «مرکز  توسعه بين‌المللی و مديريت منازعه» قرار می‌دهد. اما آيا بين نگرش اين مرکز در برخورد به جنگ عراق و نگرش جنبش ضدجنگ آن کشور کم‌ترين شباهتی وجود دارد؟ گزارش ٢۰۰۵ تنظيم شده توسط آقای «تد رابرت گار» جنگ عراق را تحت عنوان «جنگ بين‌المللی [جهاديست‌ها] با ايالات متحده  از ٢۰۰٣ به بعد، با شدت ۵ (بالا)» ارزيابی می‌کند:

«ايالات متحده با پشتيبانی بريتانيا، در ٢۰ مارس ٢۰۰٣ با هدف اعلام شدۀ از ميان برداشتن رژيم بعثی صدام حسين که گفته می‌شد در تقابل با قطع‌نامه‌های سازمان ملل در حال دست يافتن به ظرفيت توليد سلاح‌های کشتار جمعی بود و مانع  فعاليت بازرسی سلاح‌ها می‌شد، به عراق حمله کرد. رژيم بعثی سريعاً سقوط کرد و در ٢٣ آوريل يک تشکيلات موقت و در ژوئيه ٢۰۰٣ شورای حاکم عراق تشکيل شد. به رغم تلاش‌های مشخص در يافتن سلاح‌های کشتار جمی، اثری از توليد آن‌ها پيدا نشد. عرض همان سال، مقاومت مسلحانه محلی در برابر اشغال، به ويژه در ميان عرب‌های سنی و هواداران سابق رژيم بعث، افزايش يافت. جريان «جهاديست‌های» مسلمان از سراسر خاورميانه، به همين درجه مخرب بوده است...»۱٣

 

آقای حجاريان که سيدنی شيهان و ديگر فعالين جنبش ضدجنگ آمريکا را می‌ستايد، حتماً از نظرات شيهان‌ها و چامسکی‌ها و صدها هزار کبوتر صلح آن کشور در باره اين جنگ امپرياليستی اطلاع دارد. آيا بين آن نظرات و اين ارزيابی‌ها شباهتی می‌توان ديد؟ خير. جنبش صلح و ضدجنگ آمريکا عليه سياست‌ها و سياست گذارانی است که اين مرکز به آن‌ها خدمت می‌کند و نتايج تحقيق‌ها و تفحص‌های خود را در خدمت آن‌ها قرار می‌دهد. ارتباط اين مرکز با نهادهای دولتی و امنيتی آمريکا روشن‌تر از آن است که نتوان ديد. در زير ، اجمالاً فقط به يک مورد از اين ارتباطات اشاره می‌شود.

 

ه- صلح‌طلب يا جنگ‌افروز؟

در روز ٢٨ ژوئيه ٢۰۰۵، دکتر ارنست ويلسون، پژوهشگر ارشد «مرکز توسعه بين‌المللی و مديريت منازعه» و يکی از همکاران نزديک تد رابرت گار در برابر سو- کميسيون مجلس نمايندگان آمريکا در باره «آفريقا، حقوق بشر و روابط بين‌الملل» حضور يافت، و در ارتباط با خطر نفوذ جمهوری خلق چين در قاره آفريقا برای منافع آمريکا شهادت داد، و پيشنهادهايی برای مقابله با اين خطر مطرح کرد. وی در ابتدا گفت: «آقای رييس، اعضای سو – کميسيون، من تجربيات به دست آمده خود از کار در باره آفريقا، چين و سياست خارجی ايالات متحده را در خدمت اين چالش قرار می‌دهم. من به عنوان دستيار قانونگذاری افتخار کار برای چارلز د. ديگز، رييس پيشين سو - کميسيون آفريقا را داشتم. من به عنوان استاد مهمان مسايل آفريقا، در شورای روابط خارجی خدمت کرده ام، و در مؤسساتی مانند وزارت امور خارجه ايالات متحده آمريکا، آژانس آمريکايی برای توسعه بين‌المللی، بانک جهانی، کميسيون اقتصادی آفريقا و نهاد ديگری که پيرامون توسعه در آفريقا فعاليت می‌کند، مشاور بوده ام.»١۴

 

آيا برخی دوستان ارتباط بين اين نخبگان و روشنفکران خدمتگزار جنگ‌افروزان را نمی‌بينند، که می‌خواهند جبش صلح کشور ما را تحويل آن‌ها بدهند؟

 

 

۵- نه به يارانه‌ای کردن جنبش صلح!

حجاريان می‌گويد: «چنان كه ملاحظه می‌شود سازمان‌های حرفه‌ای نگاهبان صلح در جهان بسيار جدی گرفته می‌شوند و موقوفاتی برای تاسيس و ادامه كار اين نهادها وجود دارد.» جا دارد به «موقوفات لازم برای تاسيس و ادامه کار» نهادهای مورد نظر ايشان نيز نگاهی بياندازيم. موقوفات مؤسساتی مانند «مرکز توسعه بين‌المللی و مديريت منازعه» معمولاً از طرف نهادهايی مانند وزارت امور خارجه ايالات متحده آمريکا، آژانس آمريکايی برای توسعه بين‌المللی، بانک جهانی و غيره تأمين می‌شود. البته، موقوفاتی نيز از طرف ثروتمندان«خَيّر» حامی سياست‌ها و فعاليت‌های اين گونه مؤسسات در اختيار آن‌ها قرار می‌گيرد، که در اين گونه موارد معمولاً شيوه و نوع استفاده از آن موقوفات از قبل تعيين می‌شود. به عنوان مثال، «مرکز توسعه بين‌المللی و مديريت منازعه» دو کرسی پژوهشی - تدريسی دارد که «موقوفات» حامی آن‌ها، نام و نوع فعاليت اين دو کرسی را از قبل تعيين کرده اند: يکی «کرسی انور سادات برای صلح و توسعه» و ديگری «کرسی بهائيت برای صلح جهانی.»

 

الف- کرسی انور سادات برای صلح و توسعه

 «هدف اين برنامه ارتقای گفت و گو برای صلح در خاورميانه و سراسر جهان ، و پل زدن بين جهان دانشگاهی و جهان سياست، و نزديک‌تر کردن جامعه سياسی واشنگتن به آخرين تحقيقات در عرصه مديريت منازعه است. سرپرستی اين کرسی را دکتر شيبلی تلهامی Shibley Telhami به عهده دارد. بخشی از فعاليت‌های صلح‌دوستانه نامبرده در سال‌های اخير عبارت بوده است از: مشاور هيأت نمايندگی ايالات متحده در سازمان ملل (١٩٩١- ١٩٩۰)، مشاور لی هاميلتون، نماينده سابق مجلس نمايندگان آمريکا، و عضويت در هيأت نمايندگی آمريکا در کميته سه‌جانيه آمريکايی – اسرائيلی- فلسطينی برای مقابله با تحريک که در چارچوب موافقت‌نامه‌های وای ريور Wye River تشکيل شده بود.» ١۵

 

ب- کرسی بهائيت برای صلح جهانی

«کرسی بهائيت برای صلح جهانی تحت سرپرستی جان گراوزيل John Grayzel از طريق پژوهش پيرامون مديريت منازعه، آموزش جهانی، توسعه بين‌المللی، شناخت معنوی، و تجارت جهانی، گزينه‌هايی در مقابل خشونت ارائه کرده، و تجربه جامعه جهانی بهائيت را به عنوان يک مدل برای مطالعه در ميان می‌گذارد.» ١۶

 

برخلاف تصور آقای حجاريان، جنبش جهانی صلح از طرف زنان و مردانی حمايت می‌شود که در يک هستی خودپويا و خودکفا مبارزه می‌کنند. از طرف آن‌هايی که در چرخه روزانه اقتصاد جوامع شان زندگی کرده و رنج می‌برند، و با آنچه از راه زحمت به دست می‌آورند و با فداکاری، از خودگذشتگی و مايه گذاشتن از امکانات اندک خود و خانواده‌شان به جنبش ياری می‌رسانند، و با ابتکارات خود جنبش را با حمايت‌های مالی و همبستگی مردمی پيوند می‌دهند؛ و نه از طرف روشنفکرانی که زندانی تمايلات تنگ‌نظرانه صنفی خود هستند. روشنفکرانی که پيوندهای پنهان و آشکار آن‌ها با نهادهای مالی داخلی و خارجی، بوروکراسی داخلی و بين‌المللی و مراکز پژوهشی بر زندگی تهی‌شان غلبه دارد. همان طور که تاريخ يک دهه اخير کشور ما نشان می‌دهد، احزاب، جمعيت‌ها و سازمان‌های يارانه‌ای که برای حيات خود و معاش فعالين‌شان وام‌دار مراکز قدرت هستند، نمی‌توانند مردم را عليه همان مراکز قدرت بسيج کنند يا در کنار خود نگهدارند. در بسيج جنبش صلح اين درس گران را نبايد از ياد برد.

 

تعديل ساختاری جنبش صلح

اگر بخواهيم ماهيت و اهداف سخنرانی استراتژيک آقای حجاريان در باره جنبش صلح و وظايف آن را در يک عبارت خلاصه کنيم بايد بگوييم «تعديل ساختاری جنبش صلح.»

 

آيا اين حرکت برای خصوصی‌سازی جنبش صلح، جدا کردن آن از عناصر اصلی شکل دهندۀ آن و جمع کردن شماری از «نخبگان» خودی- که چشم و دهانشان به مرحمت و يارانه‌های قانونی و غيرقانونی مراکز پنهانی قدرت دوخته است- در يک «نهاد ملی صلح‌طلبی» تصادفی است؟ خير.

 

پيشنهاد اخير آقای حجاريان ادامه آن چيزی است که سال پيش پيشنهاد کرده بودند: «تشکيل جبهه وسيع دمکراسی‌خواهی از نهضت آزادی تا مؤتلفه» و اين‌که «اتحادى كه در دور دوم پشت هاشمى رفسنجانى شكل گرفت، مىتواند جبهه ما را وسيعتر كند. جبهه اعتدال نيز مىتواند در اين جبهه باشد.» روزنامه شرق ضمن گزارش پيشنهاد آن روز وی نوشت: «حجاريان در اين ميان خبر مىدهد كه عبدالله نورى نيز گفته است كه «فعالتر» خواهد شد. اما در اين كه او در جبهه اعتدال حاضر شود يا جبهه دمكراسىخواهى هنوز بحث هست و بايد با او صحبت شود. مثلاً عنوان كنند كه به دنبال «جنبش صلح» هستند. جنبش صلحخواهى را قرار است اين جبهه پيگيرى كند تا كشور به ورطه جنگ نيفتد.» ١۷

 

نظر به عملکرد نخبه‌گرای اين دوستان در گذشته، نظر به نقش حزب «ليبرال- دمکرات مسلمان» کارگزاران در استحاله سياسی اين دوستان ١٨، نظر به سياست‌های آن حزب در رابطه با آمريکا... می‌توان اهداف اصلی استراتژی پيشنهادی حجاريان برای جنبش صلح را ديد:

١- استحاله عناصر مردمی جنبش صلح کشور؛

٢- قرار دادن آن در خدمت منافع داخلی و خارجی «جبهه وسيع دمکراسی‌خواهی» مؤتلفه، کارگزاران، مشارکت...؛

 

وظايف کمونيست‌ها

سخنرانی اندرو موری، رهبر جنبش ضدجنگ بريتانيا، به مناسبت سالگرد درگذشت کارل مارکس را می‌توان مانيفست جبنش ضدجنگ در شرايط کنونی جهان و کشور ما دانست. چرا دوستانی وظايف اصلی خود را کنار گذاشته اند و پايبندان به اصول اين مانيفست را به نقد می‌کشند و برای آقای حجاريان و پيشنهاد او هورا؟

اندرو موری در آن سخنرانی به اين پرسش نيز پاسخ داده است:

 

در اين شرايط نقش کمونيست‌ها چيست؟ وظيفه کمونيست‌ها قبل از هر چيز در مانيفست کمونيست مشخص شده است: «آن‌ها منافع تمام طبقه کارگر را، مستقل از همه مليت‌ها، نشان داده و مطرح مي‌کنند» و «هميشه و همه جا منافع کل جنبش را نمايندگی مي‌کنند.» علاوه براين، کمونيست‌ها در هر مرحله مسأله طبقه- مسأله روابط توليدی- را قبل از هر چيز قرار می‌دهند.

 آيا ما معتقديم اشغال عراق- مرکزی‌ترين موضوع در مبارزه جهانی امروز- کاملاً فاقد مشروعيت است و بايد فوراً خاتمه يابد؟ يا معتقديم سازمان ملل به آن مشروعيت بخشيده و بايد در نقطه‌ای در آينده، زمانی که شرايط سياسی عراق مناسب‌تر به نظر برسد، خاتمه يابد؟ در عمل، احزاب کمونيست در پس استتار لفظی، مواضع مختلفی در اين مورد دارند. اين نظرات را نمی‌توان با هم آشتی داد. اين يا آن نظر، منافع انترناسيوناليستی طبقه کارگر را تأمين مي‌کند.

ما بايد بگوييم که «جنگ برای دمکراسی» تحت لوای امپرياليسم يک تناقض لغوی است. امپرياليسم ماهيتاً ضد- دمکراسی است.

با اين وجود، يک موضع رويزيونيستی وجود دارد که خواست دمکراسی – آرزوی مشروع همه مردم در همه جا- را در مقابل خواست مبارزه برای رهايی از امپرياليسم قرار می‌دهد. هيچ‌گاه در تاريخ ما، اين دو خواست اين چنين به هم وابسته نبوده اند. ما بايد ماهيت طبقاتی دمکراسی را به آن برگردانيم- دمکراسی برای چه کسانی؟- و بگوييم آن‌هايی که انتظار دارند امپرياليسم در عراق يا جاهای ديگر دمکراسی برقرار کند، دير يا زود با يأس روبرو خواهند شد، يا شايد چيزی بدتر از يأس.

سؤال ديگری که در جنگ امپرياليستی کنونی زيرکانه مطرح می‌شود، نوعی از مشکل آشنای اکونوميسم امپرياليستی است که لنين در جريان جنگ جهانی اول صريحاً با آن مبارزه کرد. اکونوميسم امپرياليستی در شکل معاصر خود، خواست‌های اجتماعی را در مقابل مبارزه ملی و ضدامپرياليستی قرار مي‌دهد. اکونوميسم امپرياليستی کارزار عليه امپرياليسم را به سطح خواست حقوق سنديکايی تنزل می‌دهد، و  بر حل مشکلات اقتصادی بدون طرح وظايف اساسی رهايی ملی – دمکراتيک، اصرار می‌ورزد. ١٩ 

پی‌نويس‌ها:

١- احمد جواهريان، «بايد امروز جلوی جنگ را گرفت: نقدی بر سخنان آقای دکتر رئيس دانا»، فرهنگ توسعه. اين مطلب ديگر در سايت فرهنگ توسعه نيست. علاقمندان به نشانی زير مراجعه نمايند.  http://www.rahman-hatefi.net/bayad%20emrooz%20geloye%20jang%20ra%20gereft.htm

٢- سعيد حجاريان، «پيشنهاد برای صلح» http://www.itdop.com/article/article024.ht

۳- سعيد حجاريان، «بايد لشکر مداراچی‌ها را آماده کرد»، ايسنا، ١١ مهر ١۳٨٢.

۴- « الشرق الوسط: سياست بی‌طرفی فعال يعنی تأييد تشکيل يک ائتلاف بين‌المللی عليه صدام»، ايسنا، ٢۰ بهمن ١٣٨١.

۵- آفتاب، ۷ مهر ١٣٨١؛ انتخاب ٢۱ شهريور ١٣٨۱.

۶- مصطفی تاج زاده، ايران، ٢۰ فروردين ١۳٨٢.

۷- «بيانيه تشکل‌ها و نهادهای مختلف در خصوص حضور مردم برای شرکت در راهپيمايی ضدجنگ: شماره‌های ١ و ٢» ايسنا، ۷ فروردين ۱٣٨٢؛ بيانيه «شورای هماهنگی سازمان‌های غيردولتی تهران: جنگ را متوقف کنيد، مردم جهان صلح می‌خواهند.» ايسنا، ۵ فروردين ١۳٨٢. اين بيانيه‌ها را مقايسه کنيد با تبليغات سايت‌های «رويداد» و «پيک نت» و ... در آن روزها.

٨- مرتضا مرديها، «انبوه کبوتران صلح» ضميمه همشهری، ۵ اسفند ١۳٨۱. برای نقد اين و برخی ديگر از سنگ‌پراکنی‌ها و برخوردها و  انحرافات نظری نگاه کنيد به: سيامک طاهری، «بر انبوه کبوتران صلح، سنگ‌پرانی نکنيم.»، چيستا، آبان و آذر ۱٣٨٢.

٩- سايت «مرکز توسعه بين‌المللی و مديريت منازعه»  http://www.bsos.umd.edu/gvpt/centers.html

۱۰- مانتی جی مارشال و تد رابرت گار، «صلح و منازعه- ٢۰۵»  http://www.cidcm.umd.edu/inscr/pc05print.pdf

١١- همانجا.

١۲- همانجا.

١۳- همانجا.

١۴-برای مطاله متن کامل اين شهادت نگاه کنيد به: http://www.cidcm.umd.edu/wilson/silsom_congressional_testimony_2005_07_28.pdf

۱۵- نگاه کنيد به http://www.cidcm.umd.edu/project.asp?id=1

١۶- نگاه کنيد به http://www.bahaipeacechair.org/cidcm.html

۱۷- شرق، ۵ مرداد ١۳٨۴.

۱٨- نگاه کنيد به «حزب ليبرال- دمکرات مسلمان کارگزاران» http://www.edalat.net/lire/artikeln/left/kargozaran.html

١٩- اندرو موری، «امپرياليسم، جنگ و دمکراسی» http://www.edalat.net/lire/artikeln/right/marx.html

 

بازگشت به صفحه نخست


Free Web Counters & Statistics