خانه - سیاست - اقتصاد-  کتاب -  زنان -صلح  - رحمان هاتفی فرهنگ وادب - درباره ما - پیوندها - تماس وهمکاری - ویژه نامه               

گفتگوي صميمانه با مخالفان فمينيسم / بخش دوم

نویدنو:25/2/1385

گفتگوي صميمانه با مخالفان فمينيسم / بخش دوم

نويسنده: نوشين احمدي خراساني

بخشي از حملات به فمينيسم با اين مدعا صورت ميگيرد كه انديشهي فمينيستي مسبب هرج و مرج جنسي است. اما آيا بهراستي اين اتهام مخالفان كه ”گسترش سكس و استفاده كالايي و تجاري از تن و بدن زنان ناشي از رشد انديشهي فمينيستي است“ واقعيت دارد؟ آيا وقوع انقلاب جنسي در جوامع غربي (كه بهانهاي براي سركوب و تخطئهي جنبش فمينيستي در ايران شده) واقعا از آرمانها و ايدههاي فمينيستي نشات ميگيرد؟ اينها پرسشهايي است كه روشنگري و گفتگو دربارهي آنها اگر نتواند مخالفان زورمند و صاحب قدرت را قانع كند اما شايد بتواند لااقل بر بخشي از مخاطبان آنان تاثير گذارد.

انقلاب جنسي با رويكردي دوگانه
انقلاب جنسي“ به عنوان رويكردي فرهنگي (با كاركردي دوگانه: اعتراضي، تجاري) در سال
هاي دههي 60 ميلادي در برخي جوامع غربي مطرح شد. انقلاب جنسي در واقع به معناي شكستن برخي تابوها دربارهي رفتارهاي جنسي مردان و زنان بود. ظهور اين رويكرد در اين دوره ناشي از عوامل بسيار متنوعي بوده است كه لزوما ربطي با فمينيسم نداشته است، هرچند با ظهور اين رويكرد مانند هر رويكرد و اتفاق ديگري فمينيستها نيز بحث حقوق و جايگاه زنان را به ميان كشيدند و تابوهاي جنسي دربارهي زنان را مطرح كردند. اما نه اين انقلاب و نه هيچ انقلاب ديگري هنوز نتوانسته نابرابريهاي موجود در رفتارهاي جنسي بين زنان و مردان را ازبين ببرد. در واقع اگرچه زنان در غرب نسبت به جوامعي چون ما داراي آزادي جنسي بيشتري هستند، اما تابوهاي بسياري براي زنان همچنان عمل ميكند. از اينرو شايد بتوان عوامل بسياري را براي انقلاب جنسي در غرب تشخيص داد. براي نمونه شايد بتوان رشد عظيم فرديت در نظام سرمايهداري، تبديل انسانها در يك جامعه مصرفي به شي و كالا، غلبه ارزشهاي مصرفي در روابط بين انسانها، رسيدن جوامع سرمايهداري پيشرفته به ”دوران مصرف“ بعد از دوران ”انباشت عظيم“ و... را از جمله عوامل بسترساز انقلاب جنسي در آن دورهي خاص قلمداد كرد. در واقع ميخواهم بگويم ”انقلاب جنسي“ در غرب حاصل عوامل گستردهاي، و نه صرفا ديدگاههاي فمينيستي، بوده است. و فمينيستها نیز در آن ميانه سعي كردند از اين رويكرد بهره برده و تا جایی كه ميتوانند آن را در جهت آگاهي زنان از نيازهايشان سوق دهند. حتا بعدها اين انقلاب جنسي از سوي برخي از فمينيستها مورد نقد قرار گرفت. براي نمونه گوردون در سال 1976 ميگويد كه ”تغيير در رفتار جنسي ميتواند ناشي از آسيبپذيري زنان باشد و نه شناخت پيدا كردن از خود“ (فرهنگ نظريههاي فمينيستي، 1383). بسياري ديگر از انديشمندان فمينيست نيز اسطورهي انقلاب جنسي را به نقد كشيده و معتقدند ارزشهاي جنسي سنتي هنوز پابرجاست.
در واقع تعداد پرشماری از زناني كه در آن دوران در غرب به اخلاقيات جنسي زمانه
ي خود پشت پا زدند نه لزوما فمينيست بودند و نه حركتشان با آگاهي جنسي همراه بوده است، بلكه دنبالهرو فضايي شدند كه آنان را مانند بقيه اعضاي جامعه به حركت و تغيير واميداشت و اين حركت نيز ناشي از عوامل اجتماعي بسیاری بود. در ايران نيز ممكن است بسياري از دختران جوان عملا از اخلاقيات موجود جنسي در جامعهي ما سرباز زنند، اما بسياري از آنها نه آگاهانه اين كار را ميكنند و نه قصد و آگاهي فمينيستي از حركات خود دارند، بلكه معمولا به اين دليل كه هنجارهاي سنتي موجود كاركرد ندارد و اخلاقيات جنسي موجود در جامعه آنچنان متزلزل و نابرابر است كه تخريب و حركت در جهت مخالف آن نيازي به آگاهي جنسيتي و فمينيستي ندارد، بلكه عمدتا در قالب حركتي واكنشي انجام ميشود. در واقع ديگر نميتوان با آن اخلاقيات زندگي كرد و اخلاقيات ديگری هم در دسترس نيست بنابراين روند زندگي و منافع شخصي است كه آنها را به حركت واميدارد.
اگر آگاهي جنسي در ميان دختران جواني كه روابط آزادتر جنسي دارند وجود داشت، برای نمونه اين همه عمل
هاي دوختن پردهي بكارت اتفاق نميافتد. در واقع اين عمل نشان ميدهد بسياري از دختران جوان بهطور غريزي روابط جنسي برقرار می کنند اما در عينحال با عمل خود به تثبيت سنت موجود ضدزن اقدام ميكنند. اين رفتار دوگانهي دختران جوان بهنظرم نشان دهندهي آن است كه دختران ما عمدتا اين نوع روابط را آگاهانه انتخاب نميكنند بلكه روند تحولات موجود آنان را به اين سمت ميكشاند. يا وقتي ميبينيم برخي از دختران و زنان از صيغه بهعنوان وسيلهاي براي روابط خود بهره ميبرند اين نشان دهندهي آن است كه آنان در حال مبارزه با ارزشهاي نظام مردسالار نيستند بلكه آنها در حال بهره بردن از هر چيزي هستند كه براي زندگيشان تسهيلگر باشد. بنابراين هيچيك از اين اعمال لزوما بهدليل آگاهي جنسيتي رخ نميدهد و هيچ كدام از اين اعمال نيز سببساز آگاهي جنسيتي در ميان آنان نميشود. بسياري از دختران جوان با بهره بردن از اين امكانات (دوختن پردهي بكارت يا صيغه و مانند آن) در واقع از امكانات مختلف جامعه در جهت زندگي خود بهره ميبرند و بعد هم با سپري شدن دوران جواني با تثبيت هنجارهاي موجود به فضاي زندگي يك زن سنتي بازميگردند. اين نوع نگاه به زندگي ربطي به فمينيسم ندارد بلكه موضوع این است كه با توجه به فضاي اجتماعي موجود كه ديگر مانند گذشته نيست، زنان هم بههرحال دارند ”ماست خود را ميخورند“.

فمينيسم جنبشي انتقادي است
در اين ميان فمينيسم به عنوان جنبشي نقاد و آرمان
گرا همواره روندهاي ويرانگر و مصرفي را مورد نقد قرار داده است. اگر ميبينيم در برخي جوامع، زنان هم مثل مردان، انسانهاي ديگر را به شكل كالايي براي مصرف كردن مينگرند، اين ناشي از غلبه ارزشهاي يك جامعه مصرفي است، نه فمينيسم. مخالفان صاحب قدرت فمینیسم و محافظهكاران سنتگرا اگر لحظهاي بدون پيشداوري نگاه كنند متوجه ميشوند جنبش فمينيستي مثل بسياري ديگر از جنبشهاي انتقادي (مثل جنبش زيست محيطي، جنبش حقوق شهروندي و جز آن) هويت خود را از نقادي ارزشهاي جامعهي مصرفي ميگيرد. مگر كالايي شدن همه چيز از جمله تن و بدن انسانها در جامعهي مصرفي مردسالارـ سرمايهداري اتفاق نميافتد؟ مگر نه اينكه اكثر متفكران فمينيست در همان غرب، به نقد روندهايي پرداختهاند كه باعث شده روابط بين انسانها چنين معيوب شود؟ و آيا بيشترين نقدها به پورنوگرافي، آزار جنسي و كالا شدن زنان را انديشمندان فمينيست مطرح نكرده‏اند؟
از طرف ديگر نمي
دانم چرا وقتي مردان رفتارهاي ضداخلاقي خود را در زنان ميبينند چنين برآشفته ميشوند؟ بسيار خوب شما درست ميگوييد برخي زنان غربي هم مثل برخي مردان غربي، كالايي ديدن انسانها را فرا گرفتهاند و به دنبال حداكثر استفاده كردن از همديگر هستند نه در پي رابطهاي عادلانه، پويا و انساني. اما اين معضل چه ربطي به جنبش فمينيستي و مبارزات فمينيستها دارد؟ فمينيسم كه همواره بهدنبال گسترش انديشههاي عدالتگستر، و ارزشهاي صلحطلبانه است و به اينكه انسانها به كالا تبديل شدهاند بيشترين اعتراض را كرده است. وانگهي مگر بزهكاريها و انواع جرم و جنايت و اعتياد و فحشاء در مملكت ما وجود ندارد؟ مگر جامعه ما از اين معضلات پاك و مبراست؟ مخالفان فمينيسم به جاي پل زدن از بالاي سر جامعه و چشم بستن بر اين همه ظلم و نابرابري و انسانستيزي، بيايند كمر همت بر رفع اين فجايع بربندند، مطرح كردن مداوم مشكلات و فجايع در آمريكا واقعا چه مشكلي را از جامعه ما حل ميكند؟ بدبختي ما اين است كه دولتمردان آمريكايي ميخواهند ايران را ”درست“ كنند و دولتمردان ما ميخواهند آمريكا را ”درست“ كنند. اگر هر جامعهاي بهدنبال حل مشكلات خودش بود احتمالا بخش اعظم اين معضلات و فجايع در جهان اتفاق نميافتاد!

آموزش جنسي ناشي از نوع مديريت جوامع غربي
بخش ديگري از مخالفان فمينيسم بر اين ادعا پاي مي
فشارند كه آموزش جنسي در غرب عامل برخي از فجايع و بيبندوباريهاي جامعه است و آنرا نيز به گردن فمينيستها مياندازند. درحاليكه اولا آموزش جنسي صرفا يك راهكار فمينيستي نيست بلكه در غرب چنين رويكردي به حل معضلات، ناشي از حضور عقلانيت در جامعهاي است كه تصور دولتهايشان بر اين است كه با موعظه نميتوان مسائل را حل كرد، در نتيجه آموزش را جايگزين موعظه كردهاند، غلط يا درست اين يك شيوهي مديريت است و باز هم ربطي به فمينيسم ندارد. اگر متخصصان تعليم و تربيت در غرب به اين نتيجه رسيدهاند كه بايد در همهي زمينهها آموزش داده شود و دهها سال است كه در مورد چند و چون سيستمهاي آموزشي تحقيق ميكنند تا آن را بهتر و كارآمدتر كنند باور كنيد كه فقط به مسايل جنسي خلاصه نميشود بلكه اين روش (يعني آموزش)، در همهي زمينهها اتفاق ميافتد، در جوامع غربي وقتي ميبينند كه معضلي در جامعه وجود دارد، بهترين راه را در آموزش ميجويند. از اينرو وقتي آزار جنسي و سقط جنين، زنان بسياري را به قتلگاه كشاند سبب شد كه آنان به آموزش جنسي در سطح گستردهتري فكر كنند. اين آموزشها مسلما نميتواند معضلات را كاملا حل كند اما از حاد و بحراني شدن آن جلوگيري ميكند. براي نمونه وقتي ميبينيم در كشور خودمان بيماري ايدز درحال گسترش است چه ميخواهيم بكنيم؟ ميخواهيم در تلويزيون به مردم بگوييم ”عزيزانم اينكارها خوب نيست“؟! يا بايد به مردم از طرق مختلف و در حوزههاي گوناگون از جمله در مدارس، آموزش بدهيم؟ در نهايت، سيستم آموزشي، بهترين سيستمي است كه بشريت براي جوامع پيچيدهي كنوني به آن دست يافته است. چون در جوامع كنوني گروههاي مرجع مردم بسيار متنوع شده است. و ديگر نميتوان انتظار داشت كه مردم فقط از طريق مباني فقهي يا بزرگان خانواده به مسائل مختلف آگاهي يابند. چون گاهي اصلا بزرگان خانواده به اطلاعات صحيح دسترسي ندارند و همهي مردم نميتوانند از كتب و رسالات فقهي رفتار انساني با زنان و ديگران را استخراج كنند.

راه حل مسئله كجاست؟
در اين
جا ميخواهم از صاحبان قدرت و ثروت كه در راس مخالفان جنبش فمينيستي ايران قرار دارند بپرسم بهراستي چرا بهجاي انبوه كتابهاي به اصطلاح ”آموزشي“ در تخطئه و بيحيثيت كردن فمينيسم، كتابهايي در نقد خشونت و رفتارهاي ظالمانه نظام مردسالار تهيه نميشود؟ چرا مردان خشونتگر، آزاد و رها هر كاري دلشان بخواهد ميكنند و هر بلايي سر زنان ميآورند و حالا هم كه گروههايي از زنان مبارز سعي ميكنند راهحلي بيابند و با فرياد كردن عليه ظلم و فساد ميخواهند جامعه را به فكر وادارند، برخي تمام توانشان را بهكار انداختهاند كه عليه فمينيسم اقدام كنند؟ اگر كمي، خيلي كمتر از اين همه انرژي كه براي نفي و نقد و توهين به فمينيسم صرف ميكنند براي نقد نابرابري و خشونت صرف ميكردند (هم با اصلاح قوانين و هم از طريق آموزش) شايد ديگر فمينيسم آنقدر منزوي ميشد كه لازم به صرف انرژي و كاغذ و كتاب براي نفي آن نبود.

فمينيسم: تبديل انرژيهاي مخرب به اعتراض مدني
يكي از نقش
هاي جنبش فمينيستي در اين ميان آن است كه اين تنفر شديد زنان از زندگي سوختهشان را كه به صورت واكنشي مخرب (فرار از خانه، خيابانخوابي، بزهكاري، همسركشي، خودسوزي و...) صورت ميگيرد، به اعتراض و واكنشي مثبت و منطقي تبديل كنند و راهحلهاي بهتري از خودسوزي، خودكشي، همسركشي و جز آن پيدا كنند. از سوي ديگر، فمينيستها تلاش ميكنند آنچه در زير پوستهي جامعه درحال اتفاق است را بهشكل عموميتري طرح كنند تا همگان بهفكر چارهجويي در مورد آن برآيند، تا زنان زجركشيده نه خود را ازبين ببرند و نه مردان را، بلكه بتوان با بحث و اعتراض‏هاي دستهجمعي و متشكل، آرام آرام جامعه را طوري اصلاح كرد كه به نفع همه باشد.
به ياد داشته باشيم كه بسياري از فمينيست
ها سالهاي عمر و زندگي خود را وقف كردهاند تا تجاوز به زنان جرم جنگي محسوب شود، تا پورنوگرافي را جنايتي عليه زنان قلمداد كنند، تا دادگاههايي تشكيل شود و از زنان تجاوزديده در سطح بينالمللي (بعد از دهها سال از اختتام جنگها) عذرخواهي و حتا اعاده حيثيت شود. همين فمينيستهاي ”منحرف“بودند كه ارتش آمريكا را بهخاطر تجاوزاتي كه به زنان در آن صورت ميگرفت شجاعانه افشا كردند و خيلي كارهاي مثبت ديگر. قويا معتقدم كه هر كدام از اين كارها از هزاران شعاري كه ما در ايران، در نقد سيستم‏هاي سلطهگر جهاني، سر ميدهيم، موثرتر بوده است.
به
هرحال رابطهي بين زن و مرد در كشور ما دچار مشكل شده است، بهباور من، سرنخ مشكلات در تحليل نهايي به فرهنگ و نگرش و عملكرد دولت ـ مردان و قوانين ناعادلانه برميگردد. منطقيترين راه شايد آن است كه حرف زنان فمينيست و منتقد را گوش بدهيم و خواستههاي عادلانه زنان را جدي بگيريم زيرا ديگر نميشود همان رابطهي معيوب را ادامه داد. با جدي گرفتن مشكلات و دردهاي زنان است كه ميتوان اين رابطه نابرابر را تغيير داد و انسانيتر كرد وگرنه اين بنبستها در زندگي زنان، بسياري از دختران را به پشت پا زدن به همهچيز ترغيب خواهد كرد ـ و البته اين به فمينيسم هم ربطي ندارد.
چه كسي مي
داند راه حل چيست؟
سخن آخر اين
كه بنده و امثال من چيزي كه از فمينيسم ياد گرفتهايم استقلال فكري ـ حتا از خود فمينيستها ـ بوده است. يعني نه آن که سيستم موجود در غرب را تحسين ميكنيم و نه آن را ايدهآل خود ميدانيم، صادقانه بگويم كه اگر در ايران هر كسي و هر جريان فكري حتا با فحش دادن و تهمت زدن به فمينيستها بتواند مشكلات و معضلات بيشمار زنان را حل كند، با ايشان مشكلي نخواهيم داشت و تهمتها را به جان ميخريم. بيشك ما فمينيستها هم راه حل تمام و كمالي نداريم ولي معتقديم كه در يك فضاي آزاد و دمكراتيك با وجود گفتمان و بحثهاي مختلف، و حضور تشكلهاي جامعهي مدني ميشود به بهترين راهحل دست پيدا كرد. اگر اين را بپذيريم كه هيچكس يا هيچ گروه خاص اجتماعي و نيز هيچ دولتي بهتنهايي نميتواند معضلات پيچيده جامعه را حل كند، تنها شانس پيش روي ما براي حل و تخفيف بحرانها (كه هميشه در جوامع وجود داشته و خواهد داشت)، همين تكيه زدن به گفتمان و توافق جمعي در فضاي دمكراتيك، و يافتن راهحلها از دل اين گفتمانهاست.

 نقل از : زنستان

بازگشت به صفحه نخست


Free Web Counters & Statistics