نویدنو:16/03/1385
سخنرانی
اكبر گنجی در مراسم دريافت جايزهی قلم طلايی در مسكو
گنجی: اگر قرار است اين جايزه به آزاديخواهان ايرانی تعلق بگيرد، در واقع
حق كسانی است كه در راه دفاع از آزادی و حقوق بشر طی قتلهای زنجيرهای از
طريق سلاخی به قتل رسيدند. اين جايزه حق زندانيانی است كه در تابستان ١٣٦٧
در زندانهای سراسر كشور اعدام شدند. اين جايزه حق افرادی است كه در راه
اطلاع رسانی، روزنامهنگاری و دفاع از آزادانديشی ترور و فلج شدند. اين
جايزه حق كليه دگرانديشانی است كه طی سالهای گذشته زندانی و از حقوق
اجتماعی محروم شدند.
متن خلاصه شده سخنرانی اکبر گنجی در مراسم اهدای جایزه قلم طلایی
ادوارنیوز: متن زیر سخنان اکبر گنجی در مراسم اهدای قلم طلایی در مسکو است
. این متن خلاصه ای 3 صفحه ای از متن مفصلی است با عنوان جمهوری جمهوری ها
که از سوی اکبر گنجی ارایه شده است. به نام حق
خانمها، آقايان
در اينجا، در ابتداي سخن، در حضور نمايندگان رسانههاي جهاني، مراتب تشكر و
قدرداني خود را از انجمن جهاني روزنامهها (Word
Association of Newspapers)،
به دليل اعطاي قلم طلايي اعلام ميدارم. گرچه اين جايزه را حق خود
نميدانم، اما آن را حق آزاديخواهان و دگرانديشان ايراني ميدانم. اگر قرار
است اين جايزه به آزاديخواهان ايراني تعلق بگيرد، در واقع حق كساني است كه
در راه دفاع از آزادي و حقوق بشر طي قتلهاي زنجيرهاي از طريق سلاخي به قتل
رسيدند. اين جايزه حق زندانياني است كه در تابستان 1367 در زندانهاي سراسر
كشور اعدام شدند. اين جايزه حق افرادي است كه در راه اطلاع رساني،
روزنامهنگاري و دفاع از آزادانديشي ترور و فلج شدند. اين جايزه حق كليه
دگرانديشاني است كه طي سالهاي گذشته زنداني و از حقوق اجتماعي محروم شدند.
اين جايزه بايد به افرادي تعلق گيرد كه به خاطر دگرانديشي و دگرباشي مجبور
به مهاجرت از كشور شدند و در غربت غرب، با خاطره ايران عمر را سپري ميكنند
و نميتوانند به كشور بازگردند. اين جايزه به روشنفكراني تعلق ميگيرد كه
طي دو دهه گذشته ايرانيان را با انديشه آزاديخواهي آشنا كردند. من در اينجا
به نمايندگي از سوي همه آنها اين جايزه را دريافت ميكنم و با اين عمل
خاطره مبارزات شكوهمند همه آنان را پاس ميدارم. آنچه پس از اين گفته خواهد
شد، حاوي نظرات يك دگرانديش ايراني در خصوص مسائل كنوني جهان است و بايد آن
را مصداق «به صداي بلند فكر كردن» و طرح مسئله براي تبادل نظر و گفتوگوي
انتقادي-استدلالي تلقي كرد. متن حاضر، فشرده متنِ مفصلِ اصلي است كه به
صورت مكتوب تقديم حضار محترم خواهد شد.
***
آرزوي ما تحقق دنيايي انساني است، اما عملاً در دنيايي زندگي ميكنيم كه
سرشار از خشونتهاي لجام گسيخته و عظيم است، دنيايي كه انسان شاهد نسل
كشيها، جنگهاي داخلي، تصفيههاي قومي، و پايمال شدن حقوق شهروندي در نقاط
مختلف دنيا هستيم. اين رذايل اخلاقي همچنان ما را از زيستن در جهاني امن و
در صلح پايدار محروم ميكنند. اما جهان امروز ما نقطههاي روشن و اميد بخش
هم دارد. امروز، بيش از هر زمان ديگر در طول تاريخ، با گسترش ارتباطات،
انسانها فارغ از مليت، نژاد، دين، و خلاصه همهي عناوين ثانويهشان، دل
نگران همديگر در مقام انسان هستند. امروز در آستانهي تولد يك مفهوم تازهي
اخلاقي در جهان هستيم: شهروند جهان. امروز خيل عظيمي از انسانها، ديگر خود
را فقط شهروند يك كشور يا يك دولت و صرفاً همبسته با اعضاي آن كشور و دولت
نمي دانند، بلكه فراتر از آن خودشان را شهروندان جهان هم ميدانند و با
همهي شهروندان جهان احساس همبستگي ميكنند. همين گردهمايي امروز ما
نشانهاي از اين همبستگي ميان شهروندان جهان است. اما بايد بپذيريم كه هنوز
در آغاز راه هستيم و فجايعي كه همچنان رخ ميدهد و وجود دارد، فجايعي همچون
تروريسم، زورگويي، ديكتاتوري، تبعيض، جنگ، و غيره نشانهي اين است كه باز
همچنان نيازمند پيدا كردن راههايي براي گسترش اين همبستگي و عينيت يافتن
كامل مفهوم شهروندي جهان هستيم. به گمان من كانت مهمترين فيلسوفي است كه
ميتوان در اين راه از انديشههايش مدد گرفت. در ديدگاه كانت انسان از آن
نظر كه انسان است، صاحب حق است و در اين معنا انسانها همه با هم برابرند و
بدين لحاظ قانون صرفا زماني عادلانه است كه بدون استثنا شامل همه شود و
حافظ آزادي همگان باشد. كانت ما را به تواضع و احسان فرا ميخواند يعني هم
خود را به جاي ديگري گذاشتن و هم ديگري را عين خود تلقي كردن. از اين راه
است كه همبستگي انساني تقويت ميشود زيرا بدين ترتيب هم مواهب و
نعمتهايمان و هم نيازهايمان را مشترك ميبينيم. از نگاه كانت انسان غايت
است. هيچ انساني را نميتوان وسيلهاي براي رسيدن به هدف قرار داد. زندگي
اصيل آن زندگي است كه در آن هر كس بتواند اهداف خودش را دنبال كند و
وسيلهاي در دست ديگران براي رسيدن به اهداف خودشان قرار نگيرد. اگر آزادي
برابر براي همگان تامين شود، اين زندگي اصيل شكل ميگيرد تا انسانها با
همكاري و با رقابت بتوانند اهدافشان را دنبال كنند و ارزشهايشان را در
عرصهي عمومي به نمايش بگذارند. امروز در همين چهارچوب نيازمند آنيم كه هر
چه بيشتر در عرصهي عمومي حركت كنيم و عرصهي عمومي را زنده و شاداب و
هوشيار نگاه داريم تا قدرت را مهار كنيم و تمام زمامداراني را كه انسانها
را به ابزار و وسيله بدل ميكنند به باد انتقاد بگيريم و در برابر
توتاليتاريسم عقيدتي كه ميخواهد تصور خودش از جهان مطلوب را با تكيه بر
زور بر همگان تحميل كند بايستيم. همانگونه كه كانت مينويسد: « آزادي
انسان بعنوان يك انسان، به صورت اصلي براي تاسيس يك حكومت مشترك …
ميتواند در اين قالب بيان شود: هيچ كس نميتواند مرا مجبور كند كه بر طبق
تلقي او از رفاه و سعادت، سعادتمند باشم، زيرا هر كس سعادت خود را فقط به
نحوي كه خودش ميپسندد ميتواند دنبال كند… حكومتي كه بر مبناي اصل
خيرخواهي نسبت به مردم تاسيس ميشود … حكومت پدرسالار … حادترين نوع
استبداد است كه ميتوان در نظر آورد». اما باز بايد پا را از اين هم اندكي
فراتر بگذاريم. براي آنكه بتوان به چنين وضعيتي رسيد كه هر كس آزادانه
بتواند خير و سعادت و اهداف خودش را دنبال كند نيازمند اصولي براي همبستگي
خودمان در برابر خشونت و خشونت طلبان هستيم. يكي از اين اصول ميتواند همان
گفتهي مشهور مسيح باشد كه « همسايهات را دوست بدار.» البته بايد دركي
وسيع از معناي «همسايه» داشته باشيم. همسايه فقط «برادر ديني» من نيست، هر
انساني، هر جاي كرهي زمين، به هر لباس، هر رنگ، هر جنسيت، و هر اعتقاد
همسايه من است و بايد حرمت او را نگاه دارم. شهروندان جهان به هر نام كه
ناميده شوند همسايگان هم هستند و هر تعدي به هر شهروند جهان، تعدي به تك تك
ماست و دفاع از حقوق اين همسايگان است كه ميتواند ما را چنان همبسته كند
كه هيچ خشونت طلبي جرات تجاوز به حقوق شهروندِ بينام جهان را نداشته باشد.
اصل ديگر همان علنّيت يا شفافيتي است كه يكي از آرزوهاي كانت است. هر تصميم
گيري در حوزهي عمومي و علي الخصوص حوزهي سياسي بايد علني و شفاف در مقابل
همگان نمايان باشد. بايد نوري در تاريكخانه سياست بتابانيم تا فرايند
تصميمگيريهايي كه با سرنوشت همهي ما پيوند دارد علني و شفاف باشد تا
بتوان آن تصميمها را در عرصهي عمومي نقد و بررسي و واشكافي كرد و آنگاه
تاييد يا رد يا اصلاحشان كرد. امروز رسانهها بخصوص وظيفه شان همين
نورتاباندن بر آن تاريكخانههاست. آنچه امروز جهان ما از آن رنج ميبرد
خشونت است، خشونتي كه در چهرههاي مختلف ظاهر ميشود و دردو رنج به بار
ميآورد. ترور،سركوب، زندان و سلول انفرادي جلوههاي بارز خشونت هستند،
ابزارهايي كه حاكمان و جزم انديشان براي تحميل عقايد و اميال خود به
شهروندان بكار ميگيرند.
امروز بايد با خشونت در همهي جلوههايش مقابله كنيم. امروز ديگر حتي آن
خشونت انقلابي كه روزگاري كساني چون سارتر، فانون، ماركوزه، موجه ميشمردند
موجه نيست، زيرا ديدهايم كه خشونت ،خشونت به بار ميآورد و حتي خشونت
انقلابي تر و خشك را با هم ميسوزاند. امروز ديگر نبايد با همان سلاح خشونت
طلبان به مقابله با آنها پرداخت. بايد مقاومت صلح آميز مدني را جايگزين
خشونت انقلابي كرد. شعار من براي مبارزه با ظلم و خشونت « ببخش و فراموش
نكن» است. بخشايش فضيلتي است كه بر كينه خشم و نفرت موجه غلبه ميكند. صرف
نظر كردن از انتقام گرفتن است. بخشيدن مظالم به معناي به فراموشي سپردن و
دست كشيدن از پيكار نيست بخشايش دست كشيدن از نفرت ورزيدن است.
بخشايش، نفرت را به نفرتجويان، بدخواهي را به بدخواهان، كينه را به
كينه توزان، واگذار ميكند. ابن امر نه فراموش كردن جنايت را اجازه
ميدهد، نه وظيفهي وفاداري ما را نسبت به قربانيان جنايت، و نه الزامات
مقاومت شجاعانه در برابر جنايتكاران حاكم و پيروان متعصب جنايات گذشته را.
بايد همواره به ياد داشته باشيم كه زماني ظلمي روي داده است. بايد شرايطي
كه ميتواند منجر به پديد آمدن فاشيسم،توتاليتاريسم ،و هر نوع ديكتاتوري
كه منشا مظالم است در خاطره ي فردي و جمعي ما باقي بماند تا آماده باشيم
كه چنان شرايطي دوباره تكرار نشود. چه خوب ميگويد پل ريكور كه انسان
اخلاقي و متعهد در حافظهي خود آن همه آواهاي انسانهاي مظلوم را از پشت
حصارهاي زندانها، اردوگاهها، و شكنجه خانهها ميشنود و نميگذارد كه اين
صدا يعني آواي وجدان او خاموش شود. ببخش و فراموش نكن شرط رسيدن به
دموكراسي به معناي جامعهاي عاري از خشونت است. پس از كشف حقيقت، پس از
نورتاباندن به تاريكخانههايي كه تصميمات خشونت بار در آنها رقم ميخورد و
علني كردن مظالم، ديكتاتورها و جنايت كاران را ميبخشيم تا خشونت گسترده
دامن نشود. خشم و كينه و نفرت نميتوانند جامعهاي عاري از خشونت و
دموكراتيك به وجود آورند. اينجاست كه نيازمند بخشش هستيم و در عين حال
فراموش نكردن. بخشايش خطا را پاك نميكند بلكه كينه را حذف ميكند، خاطره
را پاك نميكند بلكه خشم را از بين ميبرد، پيكار را كنار نميگذارد، بلكه
از نفرت چشمپوشي ميكند. بخشايشگران بينفرت و با قلبي سرشار از شادي با
كجيها مبارزه ميكنند.
يكي ديگر از فجايع روزگار ما جنگ است و يكي از اهداف شهروندان جهان خاموش
كردن آتش جنگها و رسيدن به صلح پايدار است، همان صلح پايداري كه كانت
مناديش بود و چه سرخطهاي مناسبي براي صلح پايدار معين كرده است. صلح
پايدار در تعبير كانتي در گرو بسط دموكراسي است،زيرا دموكراسيها هرگز با
هم نميجنگند. امروز فقط شهروندان جهان هستند كه ميتوانند با همان احساس
مسئوليت شهروندي جهاني مانع از تصميم گيريهاي خودسرانهي حكومتهاي خودسري
شوند كه به آتش جنگ دامن ميزنند.
حال كه اين سخنان را گفتم ميتوانم دلآسودهتر اين قلم طلايي را به نيابت
از همهي شهروندان جهان و در مقام عضو كوچكي از اين جامعهي بزرگ كه با همه
جلوههاي خشونت مبارزه ميكند بپذيرم.
ادوارنیوز
دوشنبه، 15 خرداد 1385
منبع : آذین داد
بازگشت به صفحه نخست
|