در
انتظار رسیدن نامه ای دیگر
متن
سخنرانی در نشست ماهنامه نامه در انجمن صنفی روزنامه نگاران
عیسی سحرخیز
به نام خداوند جان و خرد
راهی ست راه عشق که هیچ ش کناره نیست آنجا جز آنکه جان
بسپارند چاره نیست
هر گه که دل به عشق دهی خوش دمی بود در کار خیر حاجت هیچ
استخاره نیست
ما را ز منع عقل مترسان و می بیار کان شحنه در
ولایت ما هیچ کاره نیست
باز راهیان عشق در غم از دست دادن عزیزی گردهم آمده اند، عزیزی از عزیزان
عرصه ی روزنامه نگاری و مطبوعات ایران، ماهنامه نامه و در کنارش نشریاتی
دیگر از جمله روزنامه وزین شرق .
بنای آن را ندارم که سخنان چند ماه اخیرم را تکرار کنم و هشدار دهم که مشکل
کجاست و نقطه ی توجه ما باید کجا باشد و بی خود ننشینیم و نگوئیم که مقام
های بالای کشور در جریان بستن و توقیف نشریات و بیکار شدن صدها نفر نبوده
اند و اگر بودند چنین و چنان. این خطایی است که بسیاری کرده و هنوز می کنند
و با این اشتباه راهبردی، راهکارهای نامناسب بر می گزینند و درنتیجه به راه
خطا می روند. به باور من، اکنون در کوچکترین تحولات ایران تنها یک نفر است
که دستور صادر می کند، و دیگران بندگانی گوش به فرمان بیش نیستند. پیش از
این موضوع را بسط داده و گفته ام و اکنون قلب آن سخنان را تکرار کنم: "آنچه
اکنون در کشور جریان دارد حاکمیت مطلقه یک فرد- آقای خامنه ای- بیشتر نیست
و دیگران، چه در دولت تزئینی، چه در مجلس فرمایشی، و چه در قوه قضائیه تحت
امر، چیزی نیستند جز معاونانی فرمانبردار و در واقع عروسک های خیمه شب بازی
که دست ها و پاهایشان با نخ های نامرئی به حرکت درمی آید و برنامه ها و
نقشه های بازیگر پس پرده را اجرا می کنند و دیگر هیچ ".
تصور من این ست که اگر این نکته را عزیزانی چون آقای خاتمی و اکثریت اصلاح
طلب حاکم بر مجلس ششم و شخص آقای کروبی درک کرده و بر اساس آن راهبردها و
راهکارهای خود را تنظیم می کردند، ما اکنون در این نقطه اسفناک تاریخی نمی
ایستادیم و کشور در سراشیبی سقوط همه جانبه نبود و خطر تحریم و جنگ در پشت
دروازه ها، و مردم در بیم و امید .
دور جدید برخورد با مطبوعات و روزنامه نگاران و در کنارش سایت های خبری و
وب لاگ نویسان اگرچه مایه تاسف است، اما با خود یک پیام صریح و روشن دارد،
و آن این ست که سیاست "بقا" نیز سیاستی بی اثر و کم اثر بوده است. اصل
موضوع این ست وقتی روزنامه و یا مجله ای "اثرگذار" شد، از دید اقتدارگرایان
"خطرناک" است و محکوم به "فنا". دنبال این موضوع نگردید که تیر غیبی از کجا
آمد و چه کسی آن را از چله ی کمان رها کرد، در پی آن نباشید که آب رفته را
به جوی باز آرید و با زاری و تمنا و یا کارهای پشت پرده، چند روزی حکم مرگ
نشریه خود را عقب بیندازید و یا آن را با تنفس مصنوعی حیات بخشید. در دوران
خفقان و برخاستن صدای پای فاشیسم، کار را باید به گونه ای دیگر چاره کرد.
اگر این کنیم آنگاه چون حافظ دل قوی خواهیم داشت و رندانه خواهیم سرود :
ما را ز منع عقل مترسان و می بیار کان شحنه در
ولایت ما هیچ کاره نیست
بر این اساس است که من اعتقاد دارم تا زمانی که کار یک سره نشده و تکلیف ها
روشن، ما نباید به صحنه ی عادی فعالیت مطبوعاتی بازگردیم و از روش های
معمول در پی انتشار روزنامه و مجله باشیم. ضرورت دارد روش و منش خود را عوض
کنیم؛ باید نقطه ی تماس با مخاطب را تغییر دهیم و به سایت های خبری، وب لاگ
ها، رادیو و تلویزیون های ماهواره ای و دیگر فناوری های نوین روی آوریم. و
در کنار آن روش ارتباط با مخاطب را نیز باید دگرگون سازیم؛ شیوه های جدید
نوشتن و گفتن مناسب این دوران را بیازمائیم و اقتدارگرایان را در میدانی
ناشناخته خلع سلاح کنیم. آن ها در این میدان دست ما را خوانده اند و شیوه ی
مبارزه را آموخته اند و تازه هرجا کم آورده اند صحنه بازی را به هم ریخته و
روش بازی را عوض کرده اند و دوستان خوب گفته اند که شطرنج بازی با گوریل
نادرست است و بازی در میدان آنان و با شیوه آنان خطا. و از سوراخی دوبار و
چندبار گزیده شدن کاری خلاف عقل است و شیوه ی خردمندان .
باید کاری کنیم که آفتاب باز از شرق برآید، تیرگی و پلیدی رخت بربندد و
روشنایی و پاکی بر جان و خردمان بتابد. در این شرایط نه هر ماه، بلکه هر
روز و هر لحظه "نامه" ای خواهد رسید و پیام آزادی، دموکراسی و حقوق بشر با
خود خواهد آورد و برابری و عدالت .
به امید آن روز
موفق و سربلند باشید
|