خانه - سیاست - اقتصاد-  کتاب -  زنان -صلح  - رحمان هاتفی فرهنگ وادب - درباره ما - پیوندها - تماس وهمکاری - ویژه نامه               

چپ نوين، دمکرات يا فقر نظري، فلسفی

نویدنو:25/4/1385

چپ نوين، دمکرات يا فقر نظري، فلسفی
سياوش

 استفاده از مجموعه نظرات يک رفيق؛
فدائی خلق (اکثريت) : سياوش
siavash_fadai@yahoo.de

طرفداران مارکسيسم ـ لنينيسم اين صداقت را دارند که بطور مشخص ابعاد سياسي، اقتصادي، اجتماعی و فلسفی ديدگاه خود را اعلام می دارند. اما کسانی که خود را چپ دمکرات می دانند، از اين اينکه بطور شفاف آن را اعلام کنند ابا دارند و فقط به دادن شعارهای کليشه ای دل خوش کرده اند.
فروپاشی سوسياليسم در اروپای شرقي، چپی را که از پشتوانه نظری محکمی برخوردار نبود، دچار چالش کرد. اين چالش، چپ شرمگين را بر آن داشت تا بين آنچه در اروپای شرقی گذشت و انديشه علمی سوسياليسم و کمونيسم خط تساوی بگذارد. فقر نظری اين چپ شرمگين به آنجا منتهی شد که نئوليبراليسم و دموکراسی بورژوازی را پايان تاريخ اعلام کند. مفاهيم علمی چون دموکراسی و آزادی را فرای مرزهای طبقاتی ستايش بنمايد. در مرجله ای اصولا منکر وجود طبقات و تضاد طبقاتی شد. برای آنکه چهره مترقی خود را حفظ کند، نام خود را چپ دموکرات، چپ نوين و ... گذاشت. اين چپ از تجزيه و تحليل سيستمی جهان پيرامون خود عاجز است. اين چپ اصلا نمی داند موازين و مقرارات حاکم بر پيمانها و ارگانهای بين المللی چه هست. به همين دليل با ريختن اشک تمساح برای کسانی که در عراق بوسيله انفجارهای صورت گرفته کشته می شوند، اشغال يک کشور دارای حقوق برابر طبق منشورهای جهانی را نمی تواند دريابد. آخر از نظر اين چپ دموکرات , صدور دموکراسی, آنهم بوسيله ارتش آمريکا خوب است وخوبتر خواهد بود اگر برای ايران هم از اين مطاع بياورد. کوبا، ونزوئلا و کره شمالی از نظر چپ دموکرات اخه هستند چرا که به امپرياليسم باج نمی دهند. از نظر اين چپ دموکرات، توليد و استفاده از مخرب ترين سلاحهای کشتارجمعی خوب است فقط برای آمريکا و اروپای متمدن. تا راحت بتوانند ويتنام، يوگسلاوي، افغانستان و عراق را زير يوغ خود ببرند، اما کره شمالی حق ندارد برای حفظ موجوديت خود سلاح توليد کند، حتی اگر قوانين بين المللی اين عمل را قانونی بداند. از نظر چپ دموکرات جامعه جهانی خلاصه شده به يک مشت کشور امپرياليستی و چپاول گر که در راس آن ايالات متحده نشسته است. چپ دموکرات نمی تواند حتی داروی تلخ خود را که به ديگران تجويز می کند، بنوشد. در نهايت اين چپ دموکرات انتخاب تاريخی خود را کرده است. صف اين چپ دموکرات در کنار سلطنت طلب، سرمايه و ... در مقابل ميليونها انسان زحمتکشی است که جهانی فارغ از قدرت امپرياليستی را طلب می کنند.
آشفته فکري، سفسطه، جعل واقعيت، نسبت دادنهای غير واقعي، آسمان و ريسمان را به هم می بافند، درس ناقص از تاريخ سوسيال دموکراسی می دهند، تا آخر معلوم نشود ماهيت شعارهايی که می دهند چيست. دوستان چپ دمکرات؛ آزادی و عدالت مورد نظر خود را تعريف نمی کنند. آزادی يک مجموعه از آزادی ها است، مطلق نيست. آزادی فردي، آزادی اجتماعی و ... به همچنين است در مورد عدالت، اين واژه ها بايد ,تعريف, شوند. چارچوب مشخص يابند تا ديگران متوجه شوند آزادی وعدالت مورد نظر چپ نوين با آزادی وعدالت شعاری حاکميت سرمايه چه تفاوتی دارد! با تکرار آزادي، عدالت و رفاه، آزادي، عدالت و رفاه، تامين نمی شود.
تغيير عقيده دادن امرفردی انسانهاست، همه آزاد و مختارند که هر نحله فکری را پپذيرند و يا رد کنند. اما مغلطه کردن، ارائه تعريفهای نادرست و من درآوردی و ... برخورد انديشه را با مشکل مواجهه می کند. دوستان چپ نوين و يا چپ دموکرات؛ نمی توانند چپ باشند و از نظام سرمايه داری دفاع کنند، نمی توان چپ باشند و چشم را بر جنايات سرمايه ببندند. اين چپ نو اگر تعريف روشنی از مفهوم چپ مورد نظرش ارائه ندهد، اگر اين چپ دمکرات موضع خود را بدون شعار دادن با مسئله مالکيت، دولت، طبقات اجتماعی تشريح نکند، اگر اين چپ دمکرات به صراحت نگويد مدافع کدام نوع دموکراسی است، اگر اين چپ دمکرات تعريف مشخصی از مفهوم عدالت و نوع رابطه طبقات با اين مقوله را ارائه ندهد، اگر اين چپ دمکرات موضع و جايگاه خود را با جهانی سازی امپرياليستی مشخص نکند و صرفا به ,افشاگری , کارتونهای خواب در تهران بسنده کند، هر چه که بگويد و هر چه که بنويسد در دايره شعار باقی خواهد ماند. درک آواز مهم تر از اين است که تلاش کنيم هويت آوازه خوان را کشف کنيم.
معتقدم نمی توان سوسياليست بود و خط بطلان بر پيمانها و قراردادهای جهانی کشيد و به يک کشور دارای حقوق برابر در منظر قوانين بين الملل لشگر کشی کرد. و مردم را به خاک و خون کشيد. سوسياليستهای واقعی استعمار چه از نوع کهن آن و چه از نوع نوين آن را محکوم می کنند. در اين ميان فرقی ميان بوش و بلر نيست. هر دو بايد در دادگاه های بين المللی به خاطر جنايت عليه بشريت به محاکمه کشيده شوند. اگر منظور احزاب سوسيال دموکرات نوع اروپايی باشد که خوب ديگر نيازی نيست بر آن نام چپ نو، چپ نوين و يا چپ دموکرات بگذاريم. اگر مدافعان نظرات سوسيال دموکرات ايرانی ما به صراحت بگويند که منظورشان از چپ نو و نوين و دموکرات سوسيال دموکرات بودن است خوب ديگر جای بحثی نيست. من به سهم خود با شناخت از عملکرد تاريخی اين سوسيال دموکراتی ديگر از دوستان چپ نو و نوين ديگر انتظاری ندارم، چرا که می دانم تفکر سوسيال دموکراسی در نهايت به کجا می رسد.
اگر جهان آنقدر تغيير کرده که ميتوان با خوشحالی بن بست انديشه های ايدئولوژيک را به صدای بلند اعلام کرد، بايد توضيح مناسبی هم بر جهان موجود و روندهايی داد که امروزه حاکم هست که دقيقاً عملکرد ايدئولوژيک دارد و اساس آن بر نفع فردی و حمايت از سرمايه سالاری است.
ايدئولوژی عبارت است از سيستم نظريات و انديشه های سياسی حقوقی هنری مذهبی فلسفی و اخلاقی. ايدئولوژی بخشی است از روبنا و دارای خصلت طبقاتی است و بنابراين در آخرين تحليل منعکس کننده مناسبات اقتصادی يعنی زير بنای جامعه است. در اين دوران فلاسفه بورژوا شايع می کنند که داشتن ايدئولوژی مغاير با برخورد علمی به مسايل و واقعيت است. آنها ايدئولوژی را امری ذهنی خالص بدون پايه عينی و نتيجه انديشه مجرد گروه ها يا دسته های حزبی خاص دانسته و ادعا می کنند که بايد فلسفه و علوم را از وجود هر نوع ايدئولوژی پاک کرد. نتيجه چنين روشی جز آن نيست که بطور مصنوعی علم و فلسفه از مبارزه طبقاتی و از واقعيات اجتماعی جدا شود.
پرواز با بالهای صندوق بين المللی پول، بانگ جهانی و عضويت در سازمان تجارت جهانی و ناتو جز نکبت برای مردم و ثروت برای چپاولگران، هديه ديگری به ارمغان نمی آورد. تحليل ازعلل فروپاشی پيش کش اين چپ نوين که تا کنون يک برگ تحليل علمی هم ارائه نداده. بياييد و به طور روشن و صادقانه درک خودتان را از اين چپ نوين که دم به ساعت سنگ آن را به سينه می زنيد ارائه کنيد. هويت اين چپ نوين چيست، پايگاه اجتماعيش کدام است، چه درکی از دولت دارد، چه تعريفی از عدالت اجتماعی ارائه می دهد، منظورتان از عقلانيت مدرن چيست، دموکراسی را چگونه تعريف می کنيد، ميدان عمل اين دموکراسی تا کجاست، چه نظری در مورد باز تقسيم سرزمين ها و بازارهای در ميان امپرياليستها داريد، آيا اصولا به مفهوم امپرياليسم اعتقاد دارديد؟ هدفتان از فعاليت سياسی استقرار کدام نظام اجتماعی اقتصادی و سياسی است؟ اين دموکراسي، حقوق بشر، عدالت اجتماعي، صلح پايدار که آنقدر از آن دم می زنيد دارای کدام مختصات معرفتی است؟ تعريفتان از جمهوری چيست؟ در عرصه جهانی دارای کدام اعتقادات هستيد؟ آيا معتقديد بنگاههای مالی جهانی با کمک بازوی نظامی خود ناتو و بازوی سياسی خود شورای امنيت مختارند هر کاری که به نفع سرمايه بود را بايد انجام دهند؟ و چپ دموکرات هم برای اينکه از غافله عقب نماند بايد به دنبالشان روان باشد؟ تا اينجا که از مواضعتان در قبال اشغال عراق، افغانستان، فلسطين و تکه پاره شدن يوگسلاوی اينگونه برمی آيد که بدنبالشان روان هستيد. راستی آرمانشهر شما کدام است؟ البته از نظر چپ دموکرات چون مبارزه برای ايجاد آرمانشهر توهمی بيش نيست، پس به قافله طرفداران نظم سرمايه داری و خصوصی سازی و چپاول کنندگان ثروت ملت ها در چهار گوشه جهان می پيونديم و نامش را هم می گذاريم عقلانيت مدرن، عقلانيت سرمايه داري، از علم قوانين حاکم بر جاذبه زمين هم استفاده می کنيم و مدعی می شويم که ای مردم اگر با اين قافله همراه نشويد، به زمين می خوريد. در نهايت اين چپ نوين آخرش به شعارگويی ميرسد مشکل چپ نوين اين است که ذهن را به جای عين نشانده است. شعور اجتماعی را مقدم بر وجود اجتماعی می داند. من نمی دانم روند جهانی سازی که امروز در روابط جهانی حاکم است و با ابزارهايی چون بانگ جهاني، صندوق بين المللی پول، سازمان تجارت جهاني، نفتا، اتحاديه اروپا، ناتو و ... بر سرنوشت ميلياردها انسان فاقد قدرت سياسی حکومت کرده و خواستهای خود را با انواع ابزار در اختيار به آنها ديکته می کند را نامش را شما چه می گذاريد، من نام آن را ديکتاتوری سرمايه و سرمايه داری می گذارم. آلترناتيو مقابل آن را هم ديکتاتوری کارگران و زحمتکشان که اکثريت مردم روی کره زمين را تشکيل می دهند می دانم. در نظر داشته باش که در بحث ديکتاتوری هميشه اعمال آن دموکراسی برای طبقه ای و ديکتاتوری برای طبقه ديگر است. آزادی و دموکراسی فرای طبقات و منافع آنها ادعايی بيش نيست. معتقدين به اين نوع از دموکراسی و آزادی بايد به اين سئوال پاسخ دهند که آزادی از چه و برای که؟ دموکراسی برای چه کسي؟ اگر بگوئيد که منظور از دموکراسی و آزادی يعنی آزادی بيان و انديشه، آنگاه بايد توضيح دهيد که جايگاه و موقعيت عدالت اجتماعی در اين ميان چه می شود. نبايد با طرح يکسری شعارهای توخالی مردم را به مسلخ سرمايه برد. چپ بايد در تفکر سياسی خود، در ارائه جامعه آلترناتيو خود جانبدار باشد. در اين ورطه هولناک در نغلتيد که معتقد است طبقات وجود خارجی ندارد، منافع همه بشری اصل است، منافع طبقاتی تنگ کننده ميدان عمل سياسی است. بگذاريد نسخه شفا بخش سرمايه داری برای مردم کره زمين را راست و ايدئولوگهای سرمايه داری موعظه کنند، چپ در تقابل با سرمايه داری معنا می يابد. چپ در عرصه سياست و فلسفه به کمونيسم علمی متکی است، اين علم جانبدار است، خلاق است، انقلابی است. اين علم از شکست نمی هراسد و به اردوی دشمن نمی پيوندد، خود را با آخرين دستاوردها غنی می سازد. و در نهايت چون ققنوس از ميان خاکستر و دود سربرمی آورد، آيا صدای آن را در آمريکای لاتين، در ميان جنبش صلح و ضد جهانی سازی امپرياليستی می شنويد!؟

نقل از : روشنگری

بازگشت به صفحه نخست


Free Web Counters & Statistics