|
||
خانه - سیاست - اقتصاد- کتاب - زنان -صلح - رحمان هاتفی - فرهنگ وادب - درباره ما - پیوندها - تماس وهمکاری - ویژه نامه | ||
کشف بزرگترين توطئه تروريستی پس از ١١ سپتامبر!؟ |
||
نویدنو:00/5/1385 |
||
کشف بزرگترين توطئه تروريستی پس از ١١ سپتامبر!؟
خ. طهوري ۲۱ مرداد ۱۳۸۵
اين خبر در چند روز گذشته تيتر اصلی کليه روزنامهها و مجلات و رسانههای گروهی در جهان بود. امر مسجل بود! کليه کشورهای اروپايی آناً اقدامات لازم برای مقابله با تروريسم را تشديد کردند. ميليونها مسافر پروازهای خود را از دست دادند و يا با تأخير بسيار طولانی مواجه شدند. کنترل در فرودگاهها تشديد شد و مردم، راضی از اين که دولتهايشان اينگونه حساس در مورد امنيت جانی شهروندان خود رفتار میکنند، تفاهم کامل با اقدامات ارتش و پليس نشان دادند.
خواننده کنجکاو در جست و جوی فاکت و سند که اين بزرگترين توطئه تروريستی چگونه بود و چگونه کشف شد، از مطالعه رسانههای گروهی هيچ اطلاعات ضمنی، چه رسد به اطلاعاتی دقيق، به دست نمیآورد.
روزنامهها مینويسند: سازمان امنيت پاکستان چند نفر را دستگير کرده و «تحت اعمال زور» اطلاعاتی بدست آورده که بنا بر آن گويا قرار است در چندين هفته آينده در انگلستان، تروريستهای اسلامی در چندين پرواز به ايالات متحده آمريکا به کمک بمبهای مايع هواپيماها را در آسمان منفجر کنند و فاجعه بینظيری در تاريخ را باعث گردند. بعد از دستگيری اين چند نفر در پاکستان، فرمان داده شده! که اين اقدام تروريستی فوراً انجام گيرد. MI6 توانسته رمز اين پيام رمزی را کشف و بلافاصله تروريستها را در انگلستان دستگير کند!
اطلاعات ديگری که رسانهها در تأييد اين وقايع در اختيار ما میگذارند در مورد بمبهای مايع!... است. اين بمبها را میتوان خيلی ساده با کمی آب دهان، اسهتون و روغن مورچه ... توليد کرد و يک هواپيمای ۷۲۷ را با آن منفجر کرد... برای اولين بار خلاق اين نوع بمب، «رمزی يوسف» بوده است که به جرم سؤقصد به مراکز تجارت جهانی در سال ۱٩٩۳به حبس ابد محکوم گرديده است. حال اينکه آن چند نفری که در پاکستان گرفتار سازمان امنيت آن کشور شده اند که بوده و چه کرده و چه ربطی به ۲۴ نفری که در انگلستان بيش از يک سال زير نظر(!) هستند، دارند، معلوم نيست. پس از دستگيری آن چند پاکستانی، چه کسی دستور اجرای فوری اقدام تروريستی را داده و اين شخص کيست و چرا دستگير نشده؟ پيام سرّی چه بوده و بسيار ديگری از اين سؤوالات بیجواب میماند. به ظن يقين تعدادی از ۲۴ نفر دستگير شده پس از مدتی آزاد میشوند و برای چند نفر هم در ظرف چند سال آينده دادگاه تشکيل خواهد شد و تا آن وقت هم تمام اين قصه به فراموشی سپرده شده است. به روال «اين قصه بدان آوردم که...» اين مهم است که با اين کار جنگ وحشيانه اسرائيل عليه مردم بیپناه لبنان و اشغال غيرقانونی اين کشور و کشتار همه روزه زن و مرد و پير و جوان ديگر در ستون اول و سرتيتر روزنامهها قرار نگيرد، همانطور که کشتار همه روزه ارتش اسرائيل در نوار غزه در روزنامهها ديگر بازتابی نمیيابد. مجدداً تروريسم اسلامی و به همين صورت حزبالله، حماس، فلسطين، ايران... مسبب اصلی فاجعه در جهان شدند... جنگ اسرائيل ، جنگ عليه اين عناصر است... اسرائيل Good Guy است!
سرمايه توانسته مأمور خود را در قالب راديو و تلويزيون در هر خانه و آشيانهای سکنا دهد و با تبليغات علنی و پنهان، بيننده از همهجا بیخبر را مدام تحميق کند، سياه را سفيد و شب را روز جلوه دهد تا با خيال راحت آنچه را که برای تأمين منافع خود لازم دارد، به اجرا گذارد، بدون آنکه با مقاومت، چه رسد که قيام توده مردم مواجه گردد. لذا شايد بيننده سادهدل بلافاصله پس از جريان ۱۱ سپتامبر فکر میکرد که مسبب اصلی فاجعه برجهای دوقلو در نيويورک، طالبان و بهتر بگوييم القاعده آقای بنلادن است. پس به راحتی پذيرفت که آمريکا حق دارد به افغانستان تجاوز کند و حکومت طالبان را ساقط کرده و «امکان رشد دمکراتيک»! جامعه رنجديده افغانستان را فراهم سازد. با تصاويری که همين جاسوس سرمايه در معرض ديد بيننده گذارده بود، محرز بود که برای بزرگترين، مجهزترين و قویترين ارتش جهان در تاريخ بشری، غلبه بر طالبان پابرهنه، که با قاطر به جنگ میرفتند، مثل آب خوردن خواهد بود. چراغ «کاساندرا»ها کور بود و کسی وقعی به هشدارباشهای آنها نمیداد.
اکنون قريب 6 سال از آغاز جنگ در افغانستان گذشته است ولی ايالات متحده آمريکا حتا به يکی از اهدافی که رسماً اعلام کرده بود، دست نيافته است. بنلادن هنوز زنده است و کماکان با سرگرمی محبوب خود يعنی توليد باند ويديويی مشغول است. هنوز نزديک ۳/۲ خاک افغانستان زير نظر طالبان قرار دارد و کشور، خارج از محدوده کابل، با وجود حضور نيروهای ناتو، به امنيت دست نيافته است. کشت، توليد و توزيع ترياک حتا نسبت به دوران حکومت طالبان به شدت افزايش يافته و چند روز پيش ايالات متحده آمريکا از روی ناتوانی، مسؤوليتی که برای خود در جنوب افغانستان تعيين کرده بود را به دست نيروهای ناتو زير نظر سازمان ملل سپرد...
هدف جورج دبليو بوش ولی ايجاد امکانات برای «رشد دمکراتيک» در افغانستان نبود، زيرا که هنوز مأموريت خود را در افغانستان به پايان نرسانده، ديکتاتوری صدام را به پيش کشيد؛ که صدام دارای سلاحهای هستهای و شيميايی است و شريک کار طالبان است و تروريسم در منطقه و جهان را تقويت میکند و سرانجام صدام را ديکتاتوری سفاک معرفی کرد که نه تنها منطقه، بلکه جهان را تهديد میکند.
البته سؤتفاهم نشود. صدام، هم يک ديکتاتور سفاک بود و هم از سلاح شميايی در جنگ عليه مردم بیپناه حلبچه و همين طور نيروهای نظامی ايرانی استفاده کرده بود. اين واقعيت را منکر نمیشويم، اما همين ديکتاتور تا قبل از حمله به کويت از دوستان جورج بوش پدر و اطرافيانش مثل رامسفلد بود، همانگونه که بنلادن تا خروج نيروهای اتحاد جماهير شوروی از افغانستان از دوستان همين آقايان تشريف داشت. (اين چه حکمتی است که همه دوستان ايالات متحده آمريکا سرانجام فرانک اشتاين از آب در میآيند؟ سوموزا، باتيستا، پينوشه، فرانکو، ضياءالحق، اشتروسنر، محمدرضا...)
اين بار نيز رسانههای گروهی شبکه جهانی زير نظر آقای موردوخ به کمک يک فرد الکلی که يک شبه ترک اعتياد کرده و متدين شده و عزم جزم کرده بود که چهره جهان را تغيير دهد شتافتند. وی کمر همت بسته بود که ديکتاتوریها را از ميان بردارد و دمکراسی و تمدن را جايگزين آن کند. البته کمی تعجبآور بود که چرا وی درست جايی که بخش اعظم ذخاير نفتی در زير آن نهفته را برای اين کار انتخاب کرده است؟...
البته اين بار با وجود کوششهای خستگیناپذير دستگاههای تبليغاتی تعداد کسانی که بهانههای اين آقايان را فلهای پذيرفتند و زير پرچم آنها به دفاع از «دمکراسی» شتافتند، به مراتب کمتر شده بود. هشدار باش تنها از طرف نيروهای صلحدوست جهان نبود، بلکه در جبهه سرمايه نيز شکاف پديد آمده و زير فشار افکار عمومی، بسياری از کشورهای سرمايهداری حداقل از شرکت رسمی در اين جنگ خودداری کرده و بعضاً ايالات متحده آمريکا را از آغاز اين جنگ برحذر داشتند.
اين جنگ که ايالات متحده آمريکا رسماً اسم بامسمای Operation Iraqi Freedom را به آن نهاده است، با وجود اعتراضات شديد مردم دنيا در سال ۲۰۰٣ با هجوم ۳۰۰هزار سرباز (۲۵۵هزار سرباز آمريکايی) آغاز شد.
ولی اين بار هم ايالات متحده آمريکا، باز پس از گذشت تقريباً ۳ سال و طبق تخمين دانشگاه جان هاپکينز با به جای گذاردن ۱٩۰هزار کشته غيرنظامی عراقی و ۳۰۱ ميليارد دلار هزينه مالی، به استثنای يک مورد، يعنی خنثا کردن يک صدام حسين!، به هيچ يک از اهداف ديگر خود که در آغاز رسماً اعلام کرده بود، دست نيافت. نه کشور عراق به آرامش دست يافت و رنج مردم بينوای آن تخفيف گرفت و نه از تنش در منطقه کاسته گرديد. برعکس، حتا آن خوشباورانی که واقعاً فکر میکردند که ايالات متحده آمريکا به خاطر استقرار «دمکراسی» در منطقه گردن به اين اقدام پرمخاطره نهاده که تاکنون به کشته شدن بيش از ۲۵۰۰ و زخمی شدن بيش از ١٨۰۰۰سرباز آمريکايی منجر شده است، پس از افشای اعمال غيرانسانی نيروهای آمريکا و انگليس، چه در حق مردم عادی و چه در حق زندانيان سياسی، انگشت به دهان متحير ماندند. بديهی است که اين اقدامات به محبوبيت ايالات متحده آمريکا و سيستمی که مورد پسند آنها است، نمیافزايد، برعکس خشم و نفرت انظار عمومی جهان و به ويژه مردم منطقه را عليه اين سياست مزورانه فزونی میبخشد.
حداقل بعد از اين بیآبرويی که ارتش ايالات متحده آمريکا نتوانسته بعد از اين مدت با وجود حضور ۳۰۰هزار سرباز، مقاومت «يک مشت باقیمانده از ارتش شکست خورده نيروهای عراقی» را در هم شکند و امنيت را که شرط اول برای رشد دمکراسی است در کشور حکمفرما سازد، هر سياستمدار منطقی و صادقی را از دستيازی به ماجراجويی ديگری مانع میشد. اما اين منطق در مورد جورج دبليو بوش صدق نمیکند. او اکنون به کمک مباشر شرورتر از خود، اسرائيل، جبهه جديدی را در خاور نزديک گشوده است.
اسرائيل و رسانههای گروهی امپرياليستی دستگيری چند سرباز را يک «جنايت جنگی» و «آدمربايان» را تروريستهای اصلاحناپذيری قلمداد کردند، که راه ديگری به جز حمله به جنوب لبنان و يکسره کردن کار آنها را در مقابل اسرائيل نگذارده است. اما بنا بر اظهارات سهلانگارانه برخی از دولتمردان مشخص شد که طرح حمله به لبنان، طرحی است که از مدتها پيش آماده گرديده و مورد تأييد ايالات متحده آمريکا بوده است. اگر سخن بر سر جنايات جنگی است بايد قبل از هر چيز اسرائيل را به دادگاه کشيد که در طی ١٨ سال اشغال غيرقانونی جنوب لبنان، چندين هزار نفر از مردم لبنان را ربوده و به زندان افکنده که هنوز هم در زندان به سر میبرند. اسرائيل را بايد جنايتکار جنگی دانست که با اشغال غيرقانونی مناطق فلسطينی، هماکنون بيش از ٩۰۰۰ فلسطينی را به جرم مخالفت با اين سياست اشغالگرانه در زندانهای خود نگاه داشته است. به اسارات گرفتن سربازان اسرائيلی، که جهت مبادله با اين زندانيان صورت گرفته است را نمیتوان جنايت جنگی قلمداد کرد.
اين اسرائيل است که به لبنان تجاوز کرده و از ۲۴ سال پيش آن را تحت اشغال خود درآورده بود و به دنبال ضربات نيروهای مقاومت لبنان در سال ۲۰۰۰ مجبور به تخليه کشور شد. اين اسرائيل است که اکنون به لبنان حمله کرده و ۳۰ برابر فجايعی که راکتهای حزبالله به بارآورده به مردم غيرنظامی لبنان روا داشته است. اسرائيل به همين دليل توسط رييس دفتر حقوق بشر در سازمان ملل متحد، جانی جنگی ناميده شده است. آنها به جرم خود واقفند و به همين دليل از به رسميت شناختن دادگاه جنايات جنگی لاهه خودداری میکنند.
دستگاه تبليغاتی امپرياليستی اين بار نيز در صدد وارونه جلوه دادن حقايق برای توجيه سياست هژمونيستی خود است. دليل حمله اسرائيل به لبنان، ربوده شدن چند سرباز اسرائيلی در ۴ هفته پيش نيست. افغانستان، عراق، لبنان، سوريه، ايران... گامهايی است که بايد برداشته شود تا سرانجام نقشه جغرافيايی خاور دور و نزديک مطلوب امپرياليسم شکل گيرد. آنها عامداً سياست «بیثباتی گذرا» در منطقه را در پيش گرفتهاند به اين اميد که منطقه را به شيخ نشينهای کوچک و ضعيفی تبديل کنند که ديگر تهديدی برای آمريکا و مباشرش اسرائيل نباشند. اين علت اصلی بحران، جنگ، مرگ و آوارگی است که از بدو به حکومت رسيدن جورج دبليو بوش در منطقه شيوع پيدا کرده است.
آمريکا امروز در جهان منفردتر و منفورتر از هر زمان، حتا از زمان جنگ ويتنام است. اسرائيل نيز ديگر نه از موضع قدرت نظامی و برتری اخلاقی، بلکه از موضع ضعف و درماندگی عمل میکند. آيا اينکه اسرائيل و ايالات متحده آمريکا از نظر نظامی در اين جنگ پيروز خواهند شد يا نه هنوز معلوم نيست. آنچه که امروز واضح و مبرهن به نظر میرسد، اين است، که آنها هماکنون از نظر سياسی اين جنگ را باختهاند.
تا وقتی که مسأله فلسطين حل نگردد و اشغال عراق خاتمه نيابد، منطقه آرامش نخواهد يافت. اسرائيل بايستی که به مرزهای قبل از سال ۱٩۶۷ بازگردد. اسرائيل بايد کشور مستقل فلسطين با پايتختش در شرق بيتالمقدس را به رسميت بشناسد. مذاکرات مابين دو کشور تنها هنگامی میتواند به نتايج پايدار و دايمی بيانجامد که هردو کشور به طور متساویالحقوق و همطراز در آن شرکت کنند و نه در سطح رييس و مرئوس و از موضع برتری قدرت يکی بر ديگري. استقرار نيروهای سازمان ملل در منطقه فقط برای جلوگيری از اقدامات حزبالله اما نه جلوگيری از سياست اشغالگرانه اسرائيل يک اقدام بیمفهوم و بینتيجه است و کمکی به پايان بحران نخواهد کرد.
|
||
Free Web Counters & Statistics |