نویدنو - سیاست - اقتصاد-  کتاب -  زنان -صلح  - رحمان هاتفی فرهنگ وادب - درباره ما - پیوندها -  -دیدگاه نظری - ویژه نامه

یادمان پیر فرزانه

نویدنو:06/8/1385

یادمان پیر فرزانه

 

محمود اعتمادزاده (م.الف.به آذین) درگذشته است . پیر روشن بینی که یال های ستم دشمنکامانه دو رژیم نامردمی را تاب آورد ویک تنه به وادی تلاشی برای گردآوری نیروهای میهن پرست ایران از پای ننشست . این پیر فرزانه در سال 1371 کمی پس از رهایی از زندان رژیم جمهوری اسلامی طی نامه ای به دوستی در مورد ماجراجویی هایی می نویسد که امروز پس از گذشت 14سال از آن تاریخ نتایج تلخ وجانکاه وضد ملی آن را در تحمیلات غرب وامریکا به عیان می بینیم . تلاش های ماجرا جویانه ای که حاصلی جز عزلت جامعه ایران از جامعه جهانی وحاصلی جز تهدید دائم جان ومال وهستی ایرانی وایران نداشته است . امروز با مرور این نامه ها بهتر می توان به بلایی که بر سر انقلاب بزرگ ضد امپریالیستی ایران نازل کردند پی برد. چه نیکوست که هر چه بیشتر در شناخت فراهم آورندگان این تحفه ضد مردمی وجایگاه طبقاتی آن ها بیشتر بیندیشیم وبیشتر در نمایش چهره فریبکارو ضد انسانیشان بکوشیم .

 

از نامه یکشنبه، هیجدهم اسفند 1370

 

    ... از «من» یاد می کنم و می دانم که من - هر منی - هیچ است. دستی دیگر، اراده ای دانا و برتر، «من» را به آنچه به دست وی کردنی است می راند، شوق و نیاز و اراده را در او بر می انگیزد. پس از آن همه زمین لرزه و سیل و توفان سیاسی و اجتماعی که بر ما گذشته است دیگر می دانیم که کار به دست و خواست «من» نیست. ولی شقاوت است اگر به این بهانه خواست را در خود بکشیم و از کار سر باز زنیم. جان و تن را همواره باید آماده و پذیرای مأموریت های سرنوشت نگهداشت. (برخی می گویند «رسالت» و بیشترین شان، اگر نه همه شان با این واژه خود را و دیگران را فریب می دهند و از آن وسیله سَروَری می سازند)، می دانم که شما از آن زمره نیستید و امیدوارم که من هم نباشم.

    آنچه در ایران گذشته است و می گذرد، با همه ویرانی ها که به همراه داشته و ناکامی ها و ستم ها که بر بسیاری، از جمله خود ما، رفته است، حادثه بزرگی است و هوای تازه ای با خود آورده؛ هوای ایمان، این نیروی کهن و همیشه تازه. و ایمان به چشم من نهفته در خود و برجوشیده درخود است، و آن نه همان اسلام است و نه هیچ اعتقاد دیگر، بلکه همه و هر یک از آنها در حد خود و با جاذبه خاص خود، این ایمان تاجایی که به یاد دارم، همیشه در من بوده است. زمانی خام و پرخاشگر و اکنون آرمیده ولی استوار، آماده تفاهم و همکاری، در راستای رهایی آدمی از بندهای مادی و معنوی که خود بر دست و پای خود نهاده است و باز می دانم که این سخن نارسا و این تعبیر نادرست است، چه در همین جنبه منفی زندگی و عمل آدمی باز برای او استقلالی در خواست و ناخواست فرض می کند. هستی کوره ای عظیم است که در آن کهکشان ها در گذارند. هر آدمی – فرد و جامعه – ذره ای ناچیز از آن است که در گردش و چرخش کلی هستی شکل می گیرد و دگرگون می شود و می میرد و در جای دیگر به صورتی دیگر سر بر می آورد. از این دیدگاه کل که بنگریم، همه چیز، با همه چگونگی های مثبت و منفی که برایش - و در واقع برای خودمان - اثبات می کنیم، درست و ضروری است. پیشرفت و پسرفت هر دو حرکت است، و از آن چاره نیست. هیچیک به خودی خود بر دیگری امتیازی ندارد. نیک و بد و زشت و زیبا همه در یک سطح اند، همه به یک سان در کارند: در کار هستی. ولی به غلط نیفتیم. این سخن به کل هستی باز می گردد. در پایگاه فرودین و جزئی که من هستم هر چیزی به قیاس سود و زیان «من» سنجیده می شود: من که فرد هستم و تن که جامعه است. من داوری می کنم، جامعه داوری می کند. داوری، قانون را و کیفر و پاداش را با خود می آورد. در این نه جای گله مندی است، نه سپاس (باز از دیدگاه کل، وگرنه در جهان جزئیات که ماییم، هم این است و هم آن).

     دوست عزیزم، انگار رشته سخن از دستم رفت. پوزش می خواهم. از ایران امروز می گفتم و از ایمانی که در بخشی ارزنده از مردم ما زنده شده است و جنب و جوشی دارد و میدان تأثیرش شدت و گسترش می یابد. فرصتی است که باید غنیمت شمرده شود. اما با شتابی که تا کنون داشته اند و دارند، با دخالت در کارهای دور و نزدیک که کرده اند و می کنند، با داعیه رهبری جهانی و تصمیم گیری انحصاری که داشته اند و دارند، بیم آن دارم شکاف در پیکر ملت به اولین ناکامی که می تواند در راه باشد، ابعادِ درّه ای عمیق به خود بگیرد و همه امیدهای برانگیخته این سالها در آن سرنگون شود. بی پرده تر بگویم: ایرانِ امروز مانند خوابگردان بر لبه بام حرکت می کند و به زیر نمی افتد. ولی چه وحشتی، وقتی که خواب از چشم خوابگرد بپرد! امروزه، گذشته از قشرهای متعدد طفیلی، از رسمی و غیررسمی، که به عناوین گوناگون خوش می چرند، میلیونها مردم، بویژه کارکنان دولت یا بخش های تولیدی کوچک و بزرگ خصوصی، چنان در چنگال گرانی و تلاش پول درآوردن برای پاسخگویی به نیازهای پیوسته فزونتر و متنوع تر مصرفی گرفتارند که مجال اندیشیدن ندارند. رشوه - این آفت همیشگی جامعه ایرانی - عمومی و بی پرده، آشکارِ آشکار شده است. هیچ کاری در هیچ جا بی آن نمی گذرد. فرد رشوه گیر جای خود دارد، دستگاه ها و سازمانها به هزار بهانه رشوه می گیرند تا کاری قانونی را اجازه دهند. ما برای بازسازی و پیشرفت اقتصادی کشور برنامه ای داریم که در خطوط کلی اش درست است. امّا هر قدر هم که برنامه روی کاغذ درست و رخشان باشد و تدوین کنندگان آن دانا و درستکار و پاک نیت باشند، اجرای آن به دست لایه میانی و پایینی کارکنان دستگاه دولت و بخش خصوصی است. اینان باید با مقاصد کلی و جزئی برنامه همرأی و همگام باشند و نیروی کار و دانش خود را صادقانه صرف اجرای آن کنند. ولی تبعیض ها، بیکفایتی های ناشی از تقدم ریش و تسبیح، دلسردی و کناره گیری کاردانان آزموده، آفت این برنامه است. امکان دارد که در برخی زمینه های کلیدی که بیشترین توجه مالی و گزینش نیروی تخصصی داخلی و خارجی بدان می شود، پیشرفت چشمگیر هم باشد. ولی در کل، کار می لنگد. نارضایی گسترش می یابد و خطر اینجاست. به زبان، دعوت به یگانگی هست، اما در عمل، شکاف است و پراکندگی. دشمن در سرتاسر خلیج فارس کمین کرده است. اگر از خامی و غرور بهانه ای به او داده شود، یا خود او مسئله ای را بهانه کند، ایا بلایی که بر سر عراق آوردند نمی تواند پیش درآمد چیزی باشد که به انتظار ماست؟ سیاست ما تهاجم کلی و سرتاسری است، بی آن که قدرت متناسب با آن پشتوانه اش باشد. کشمیر، افغانستان، جمهوری های مسلمان نشین آسیای مرکزی و قفقاز، لبنان، الجزایر .... ما همه جا هستیم و خط می دهیم. با کمک های مالی گزاف، با پشتیبانی سیاسی و تبلیغاتی و در برخی جاها با اعزام نفرات می کوشیم تا بر روند حوادث حاکم شویم و نه همان جهان اسلام، سراسر جهان را می خواهیم زیر رهبری خود بگیریم. این اگر تنها یک دعوت دینی بود مانعی نداشت. این بویژه جاه طلبی لجام گسیخته سیاسی است. به آن همچون تهدیدی واقعی خواهند نگریست، و بهتر است بگویم می نگرند. ما سخت دچار غرور شده ایم. گردانندگان امروزین سیاست کشور نمی دانم کی به خود خواهند آمد.

     من ایران را، وحدت و تمامیت ارضی ایران را، استقلال با آنهمه رنج و فداکاری بدست آمده ایران را در خطر می بینم. چاره دست کشیدن از تعصب و انحصارطلبی، و تلاش صادقانه برای شرکت دادن همه صاحبان اندیشه و دانش و تخصص در همه شئون سیاست داخلی و خارجی کشور است. ایران به همه فرزندان شایسته خود نیاز دارد.

   باید بزرگترین و نیرومندترین ائتلاف اندیشه ها و دیدگاه ها گِرد محور منافع و مصالح بنیادی کشور و مردم به وجود آید و میدان عمل به روی آن باز شود.

   دوست عزیزم، در این زمینه بی شک فکر کرده و به نتیجه هایی هر چند هنوز صیقل نخورده، رسیده اید. آیا آن اندازه اطمینان به من - و در عین حال به انصاف آنان که ممکن است در این میانه سرک بکشند - دارید که نظرتان را برایم بنویسید؟ چه باید کرد؟

 

نقل از نگرش

 

 

 

 

 

 

 

 

 

بازگشت به صفحه نخست  


Free Web Counters & Statistics