نویدنو - سیاست - اقتصاد-  کتاب -  زنان -صلح  - رحمان هاتفی فرهنگ وادب - درباره ما - پیوندها -  -دیدگاه نظری - ویژه نامه

به جای سوختن و ساختن می‌شود قانون را دوباره ساخت/زهره امین

نویدنو:03/8/1385

به جای سوختن و ساختن می‌شود قانون را دوباره ساخت

زهره امین

Zamin4@yahoo.com

شنبه 21 اكتبر 2006

 راستش من از قبل، به‌خاطر فعالیت‌های محیط زیستی، تجربه‌ی زیادی در امر امضاء جمع کردن داشتم. چه از نوع طوماری که باید توضیح کوچکی داد و امضاء گرفت. مثل جلوگیری از خشکاندن باغ فلان‌خیابان و یا احداث دستشویی و وسائل بازی و چمنکاری در فلان پارک، که معمولا فوری امضاء می‌کنند و فوقش متلکی به شهرداری و اینکه شما چه‌خوش‌خیالید می‌اندازند. و چه از نوع توجیهی که باید توضیح مفصلی بدهیم و احیانا پاسخگوی سوال‌هایی هم باشیم. مثل آموزش تفکیک زباله در مبدأ و اینکه چرا زباله‌های ما در واقع طلای کثیفند! هر دوحالت از نظر مردم قابل مشارکت و پذیرش بودند.

اما دعوت به همکاری در جمع کردن امضاء برای تغییر قوانین تبعیض‌آمیز از طرف خانم مقدم برایم بسیار شوق‌انگیز و جالب آمد. چون به نظرم از نوع دیگری آمد.

از خودم سوال کردم:آیا در این‌ مورد هم می‌توانم به راحتی امضاء جمع کنم؟

در ان‌جی‌اوی دیگری فعالیت می‌کنم که در آن رنج زنان را از این قوانین به شدت تبعیض‌آمیز از نزدیک می‌بینم.

زن 60 ساله‌ای که شوهرش اخیرا سه زن ِ همسن دخترش صیغه کرده و زن دوسال است در دادگاه‌ها سرگردان است. قاضی پرونده بارها گفته:" برو بساز. اتفاق مهمی نیفتاده. قانون این اجازه را به شوهرت داده. اگر طلاق بگیری چه کسی خرجت را می‌دهد؟ برو خدا را شکر کن که سقفی بالای سرت است". او می‌گوید با غرور خرد شده ام چه‌کنم؟

زنی که بعد از فوت همسرش چیز زیادی به او ارث نرسیده و او که روزی بانوی خانه بود، با زور فرزندانش به اتاق اجاره‌ای محقری نقل مکان کرده و روزگار را به سختی می‌گذراند و قانون هم برای او هیچ کاری نتوانسته بکند.

دختر 12 ساله‌ای که پدر و مادرش معتاد هستند با دو پسر هم‌محله‌ای ارتباط جنسی داشته و دزدی‌های کوچکی هم کرده و حالا به جای درس‌خواندن و بازی دربند است و در انتظار مجازات.

زنانی که سال‌هاست از شوهرشان متنفرند ولی شوهر راضی به‌طلاق نیست. با مرد دیگری ارتباط برقرار می‌کنند و قانون حکم به سنگسار آن‌ها می‌دهد. ولی شاهدیم هر مرد‌زن‌داری به زنش خیانت کند مجازات که نمی‌شود هیچ، گاهی مورد تشویق همجنسانش هم قرار می‌گیرد.

زنانی که در اثر طلاق حق سرپرستی جگرگوشه‌های خود را از دست می‌دهند و دچار افسردگی شدید می‌شوند.

دختری که به زور پدرش در ازای مبلغ کمی شیربها به ازدواج مردی افغانی درآمده و حالا بچه‌اش شناسنامه ندارد. چون زن در قانون ما به کشور شوهرش تعلق دارد.

دختری که از کودکی رنگ پدر و پدربزرگ را به خود ندیده‌ و حالا باید برای ازدواج دربه‌در دنبال آنها بگردد که از آنها‌ اجازه بگیرد. و...

این موارد به‌قدری متعدند که لازم نیست در جایی که این قبیل زنان رفت‌وآمد دارند کار کنی تا با آنها مواجه شوی. این زنان در همسایگی ما زندگی می‌کنند.

وقتی کتابچه‌ها و فرم‌های امضاء را گرفتم به این فکر می‌کردم چرا مردم ما با تمام ایراداتی که به قوانین جاری می‌گیرند به آنها به مثابه‌ی وحی منزل نگاه می‌کنند. بارها شنیده بودم که: " قانون گفته. مگر قانون را می‌شود عوض کرد؟ مجبوریم بسوزیم و بسازیم."

داشتم فکر می‌کردم که امضاء گرفتن را از کجا شروع کنم؟ که یادم آمد دوشب بعد، چند نفر از دوستان همسرم به اتفاق خانواده برای افطاری و شام مهمان ما هستند. به نظرم فکر خوبی آمد. همه تیپ آدم در این جمع خواهند بود. مذهبی و غیر مذهبی. باحجاب و بی‌حجاب.

بعد از شام، یک‌جوری بحث را به شوخی کشاندم به اینکه اگر من و پری(خانم یکی از دوستان همسرم) با هم باشیم و کسی مرا بکشد و پری ببیند، شهادت او برای دادگاه قبول نیست. همه خندیدند. به آنها گفتم که این شوخی نبود یک واقعیت است که در قانون ما نوشته شده. بحث در گرفت.

یکی از خانم‌ها گفت: "وقتی من می‌خواستم مسلمان بشوم در دفترخانه به دوشاهد احتیاج داشتم.یکی از دوستان من و یکی از دوستان همسرم با ما آمده بودند. رئیس دفتر به من گفت شهادت دوست‌ تو قبول نیست و باید دو آقا زیر ورقه‌ی مسلمان شدن تو را امضاء کنند. گفتم مذهب قبلی من شهادت زن را با مرد برابر می‌دانست. حالا من می‌خواهم مسلمان بشوم ولی دلم می‌خواهد در این دین هم انسان کاملی حساب شوم. اگر قبول نکنید به دفترخانه‌ی دیگری می‌روم تا ببینم همه‌جا همین‌قانون است.

دفتردار با تعجب به من نگاه کرد و گفت این قانون اسلام است و قابل تغییر نیست. ما در این دفتر مرد زیاد داریم یکی‌مان با کمال میل برایت امضا‌ء می‌کند. قبول نکردم. گفتم دوست ِ من یک انسان کامل است. درست مثل دوست ِ شوهرم! آمدیم که از آنجا بیرون برویم که صدایمان زد و ورقه‌ی مسلمان شدن مرا نوشت و اجازه داد دوستم هم به عنوان یک شاهد کامل امضاء کند. حالا نمی‌دانم بعدش داد مرد دیگری امضاء کند یا نه."

شوخی و جدی خیلی در این مورد صحبت کردیم.

بعداز کمی بحث من رفتم دفترچه و ورق امضاء را آوردم. گفتم پس می‌شود کاری کنیم که قوانین با شرایط زمان ما عوض شوند! همه تأئید کردند.

کتابچه را کسی نخواند چون من خلاصه‌ای از آن را شفاهی گفته بودم.اولین نفر شوهرم ورقه را امضاء کرد. دوستانش به شوخی به خاطر شجاعتش برایش دست زدند. و بعد همه، چه زن و چه مرد، یکی یکی امضاء کردند. تمام بچه‌های دوستانمان هم امضاء کردند.

من به این طرح خیلی خوش‌بینم. برایم مهم نیست یک میلیون امضا جمع شود یا نه. مهم این است که به هم این پیغام را برسانیم که: " به جای سوختن و ساختن می‌شود قانون را دوباره ساخت!"

من بارها و بارها ضمن گرفتن امضا، برق شادی و امید را درچشمان زنان مملکتم دیدم

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

بازگشت به صفحه نخست  


Free Web Counters & Statistics