خانه - سیاست - اقتصاد-  کتاب -  زنان -صلح  - رحمان هاتفی فرهنگ وادب - درباره ما - پیوندها - تماس وهمکاری - ویژه نامه               

آزادی در جامعه نابرابر

نویدنو:18/5/1385

 آزادی در جامعه نابرابر

[ سیامک طاهری ]

آزادی از دیرباز، آرزوی همیشگی بشر بوده است. آزادی را می توان امکان و توانایی افراد در انتخاب هدف و همچنین عمل در جهت آن دانست. انسان ها در ظاهر آزاد هستند، ولی د رانتخاب محیط اجتماعی- که از نسل های پیشین برای آنها به ارث رسیده است-آزاد نیستند. این محیط با تمام ویژه گی های آن، بر آنان تحمیل می شود. درست مانند پرندگان که همواره به عنوان سمبل آزاد بودن شناخته می شوند ولی اسیر مکان هایی هستند که در آنجا دانه یافت می شود. بنابراین ناچارند در بستر محیط اجتماعی و در چارچوب یک ضرورت تاریخی معین عمل کنند. آزادی در چارچوبی عمیق و قوانینی مشخص مانند ورزش کاری که در انتخاب پاس دادن و شوت زدن و یا .... آزاد است ولی از قوانین مشخص بازی حق تخطی ندارد.

بین آزادی و آگاهی همواره رابطه ای دیالک تیکی برقرار است، آدمی بایستی از میان راه هایی که در برابرش قرار دارند انتخاب کند و این همان بندی است که انسان را محدود می کند. به عبارت دیگر، آزادی درک ضرورت هاست. این سخن درستی است که : “ آزادی فردی نمی تواند و نباید در مقابل آزادی اجتماعی قرار گیرد.” ولی در یک جامعه طبقاتی، در بسیاری مواقع آزادی انسان ها در برابر هم قرار می گیرند. آزادی فروشنده یعنی این که هر چه گرانتر بفروشد و آزادی خریدار و بر عکس به معنای امکان خریدن هر چه ارزانتر همان کالاست. آزادی استثمار گران به معنای غارت هر چه بیشتر استثمار شدگان و آزادی استثمار شوندگان به معنای خلع ید استثمار کنندگان از این امکان است. آزادی کارفرمایان به معنای پرداخت حقوق بخور و نمیر و همچنین حق اخراج کارگران تحت عنوان حق برخورداری از اموال خود و آزادی کارگران به معنای حق بیمه، حق بهداشت، حق برخورداری ا زکار دائم و حق آموزش است. در یونان باستان – که کشورهای غربی دموکراسی خود را در امتداد آن می دانند- آزادی تصمیم گیری در امور کشور فقط حق برده داران بود که بنا به تحقیقات ، تنها 20 درصد از جامعه را تشکیل می دادند. حق رأی همگانی در نتیجه مبارزات سالیان متمادی انسان های آزادیخواه و برابری طلب به دست آمد و در نتیجه این مبارزات ، شکلی از آزادی به وجود آمد که امروزه به نام دموکراسی لیبرال یا دموکراسی بورژوایی شناخته می شود. در این درک از دموکراسی ، واحد بنیادین هر جامعه فرد شناخته می شود و چنین استدلال می شود، در صورتی که افراد از حق رأی برخوردار باشند، آنگاه کل جامعه آزاد است. اگر جامعه را به عنوان یک کل زنده در نظر بگیریم ، آنگاه این سخن پیدا می شود، آنجا که مقتضیات این کل با اجزاء آن در تضاد بیفتد، الویت با کدام یک از آنان است؟ برای مثال اگر فرد صاحبخانه ای از فروش خانه خویش که در مسیر ساختمان جاده ای قرار دارد که ساختمان آن برای کل جامعه ضروری است، آیا می توان به بهانه حفظ حقوق فردی، منافع کل جامعه را نادیده انگاشت. آیا کودکی که در روستایی دور افتاده ، بدون دسترسی به آب و برق و مدرسه و راه های ارتباطی به دنیا آمده، با کودک دیگری که در یک شهر با همه امکانات شهری و خانوادگی رشد یافته است پس از رسیدن به سن بلوغ، در صورت داشتن حق رأی برابر، از برابری حقوق برخوردارند؟ در صورتی که هر دوی آنان در انتخابات کاندیدا شوند آیا شانس ایشان برای پیروزی برابر است؟
 پیشتر گفتیم که آزادی همواره در چارچوب معینی معنا می یابد. اینک سخن بر سر میزان تنگی و یا فراخی این چارچوب است. اگر بپذیریم که آگاهی لازمه آزادی است، ناگزیر باید قبول کنیم که لازمه آگاهی برابر ، داشتن امکانات برابر است. درست به همین دلیل است که می گوییم، آزادی و برابری دو مقوله درهم تنیده اند که هر یک بی دیگری ناقص و ناکاملند. اما برابری نیز مانند آزادی مفهومی نسبی است، میزان برابری در یک جامعه با امکانات موجود و میزان پیشرفت نسبت مستقیم دارد. بنابراین هر قدر در جامعه ای برابری افزایش یابد، آزادی نیز باید بیشتر شود و این هر دو با رشد تولید در ارتباطند . البته در شرایطی ممکن است که کفه ترازو اندکی ( و فقط اندکی) با آن سو متمایل شود و این یعنی استقلال نسبی هر کدام از مفاهیم . آزادی در جوامع نابرابر از سوی منتقدان آن به دلیل ضعف های زیرین مورد سئوال قرار گرفته است :
1- اگرچه دموکراسی صندوق های رأی برای هر فرد یک رأی قابل است اما در عمل هیچ گاه ثروتمندان با تهیدستان برابر نیستند. ثروت، امکانات تبلیغاتی، روزنامه ها، رسانه های همگانی ، کانال های رادیویی و تلویزیونی و .... را در اختیار طبقه حاکم و ثروتمند قرار می دهد. حال آن که محرومان از این امتیازات بی بهره اند.
2- فرزندان طبقات مرفه از امکانات آموزش و پرورش بهتری برخوردارند و می توانند خواسته های خود را در قالب های زیباتری به عموم عرضه دارند و به بسیاری از بی خبران چنین بنمایند که گویی خواسته های همه آنان یکی است .

 3- طبقات فرا دست می توانند لااقل بخشی از نمایندگان و یا حاکمان را بخرند و لابی های گوناگون تشکیل دهند . کلام آخر اینکه : دموکراسی در محتوای آن یعنی جاری شدن اراده توده های مردم در حاکمیت ولی در شکل می تواند کاملاً چهره های گوناگونی بیابد. حکومت های دموکراتیک تا کنون در اشکال زیرین عرضه شده اند.
-1حکومت های جمهوری که در آن قدرت عمده در دست رئیس جمهوری است که هر 4 سال یکبار (حداکثر 8 سال) انتخاب می شود.
 -2حکومت هایی که قدرت اصلی در دستان پارلمان متمرکز است که با انتخاب نخست وزیر قدرت به او تفویض می شود.
-3حکومت های شورایی، که در آن منتخبان مردم از طریق شوراها انتخاب شده و شورای عالی که خود منتخب شوراهایی است، باید نخست وزیر کابینه را انتخاب کنند . شوراها می توانند شامل شوراهای کارگری، دهقانی، .... با شند و یا اینکه از شوراهای محلات، روستاها، شهرها، استان ها و ... انتخاب شوند. در جمهوری فدرال آلمان دو مجلس کشوری و ایالتی وجود دارند که مجلس ایالتی خود به وسیله نمایندگانی از پارلمان های ایالتی تشکیل شده اند. نوع دیگر دموکراسی مستقیم است که نمونه آن در کشور سوییس که هر سال چند بار مردم در امور مهم از طریق رفراندوم نظر خود را بیان می کنند به عنوان نمونه در طرح این مسأله که اساساً کشوری چون سوییس نیاز به ارتش دارد یا نه رفراندوم انجام شد که نتیجه 60 به 40 به نفع ابقای ارتش بود و در نتیجه ارتش 40% کوچک شد تا عدالت به نسبت آرای مردم
تقسیم شود .

 

بازگشت به صفحه نخست


Free Web Counters & Statistics