اندیشه برانگیزنده

نویدنو19/1/1385

اندیشه برانگیزنده

گفتگوی برنده سرخ نوبل با پلتیکال افیرز

یادداشت سر دبیر:ژوزه ساراماگودر1922در پرتقال زاده شد. نویسنده 10کتاب شامل دوگانه ،غار،کوری،وهمه نام ها،است . نوبل ادبیات را در 1998 دریافت کرد.ساراماگو عضو حزب کمونیست پرتقال است .

پ .ا : ما انتخاب بوش را به مثابه تثبیت رژیم محافظه کار قدرت طلب می بینیم. ، مبارزه با دیکتاتوری واستعمار سالازار وانقلاب 1974 اگرچه نه کاملا مشابه (امروز)چه تاثیری در اندیشه ونوشته های شما داشت ؟
            ساراماگو: گرایش سیاسی من از آغاز جوانی در جهت ایدئولوزی مارکسیسم  شکل گرفت. طبیعی بود ، که تفکر من (نیز)از جو مقاومت انتقادی متاثربود.این راهی بود که تمام دوران دیکتاتوری تا انقلاب 1974 ادامه یافت.با پیروزی آزادی های عمومی وحقوقی که در قوانین ذاتی سیستم های دموکراتیک متصور است ،نویسنده با موضوعاتی مواجه می شد که در دوران دیکتاتوری نمی توانست بدان ها به پردازد. دوره ای را که من بعنوان مهمترین دوره در کارادبی خوددر نظر می گیرم تقریبا از آغاز انقلاب است. البته (تاثیر)نتیجه کودتای ضد انقلابی 1975 هم بود. بار دیگر امکان روزنامه نگاری برایم فراهم شد ، من هم تصمیم گرفتم خود را وقف ادبیات کنم .
           پ . ا :
شما اخیرا نوشته اید که برای بازسازی  دموکراسی و تکمیل دموکراسی سیاسی ، دموکراسی اقتصادی وفرهنگی هم مورد نیاز است .شما می گوئید بازار جای گزین دموکراسی اقتصادی وتولید انبوه فرهنگ صنعتی شده جای گزین دموکراسی فرهنگی  شده است ، (به) طوری که یک فرهنگ بر سایر فرهنگ ها غلبه کرده است . به نظرشما برای آن که اهالی کشورهایی که فرهنگ مسلط را به وجود می آورند ، این پی آمد را درک کنند ، ما چه باید بکنیم؟ برای مثال، در روند تجارتی کردن ادبیات ، مانمودهای مثبتی در چشم انداز فرهنگ امریکا مشاهده می کنیم . 
           ساراماگو: من گمان می کنم که هیچ کس منکر نمودهای مثبت ادبیات امریکای شمالی نخواهد بود.این ها برای همه به خوبی شناخته شده هستند . امااین نمودهای مثبت سبب فراموشی تاثیر مصیبت بار (ناشی  از)روند صنعتی وتجاری« لایه لایه سازی فرهنگی» ای که ایالات متحد در کره خاکی مرتکب می گردد نمی شود. فریبی خلق شده است (مبنی بر این )که یک فرهنگ فرضی جمعی بادقت ریاضی وار می تواند جایگزین تمام فرهنگ های شخصی گردد. چنین چیزی هرگز ، در هیچ لحظه ای از تاریخ اتفاق نیفتاده است ، وامریکایی ها زمینه های کافی برای شناخت این موضوع در کشور خود داشته اند. 

پ . ا : در سخنرانی در فروم اجتماعی جهانی ،شما از آن چه که به« اصطلاح چپ» می خوانید واتحادیه های کارگری به خاطر کوری خاص در عدم پاسخگویی ونشان دادن پی آمدهای معین برای جهان امروز انتقاد کردید. کوری چپ چیست ؟

ساراماگو: من فکر می کنم همه ما ازوضعیت گم گشتگی چپ وکاهش قدرت اتحادیه های کارگری آگاهیم .راست برای حکم رانی  محتاج ایده ها نیست اما چپ بدون ایده ها قادر به حکم رانی نیست .سال های متمادی خطای چپ مارکسیست این بوده است که فکر می کرد اسلحه گذشته همواره خواهد توانست در جنگ ِامروز برنده شود . تئوری چون خودرا نوسازی نکرد ، (ناگزیر) ، عمل راه خودرا گم کرد. پراگماتیسم نهایت را ه شد واپورتونیسم کاررا تمام کرد .اکثر احزاب کمونیست کاررا با « جراحی پلاستیک» خاتمه دادند ،طوری که دیگر چپ بودن آن ها قابل شناسایی نیست .

پ .ا : شاید این (دعوی ) عمومیت داشته باشد،اما بسیاری از شخصیت های شما ایزوله وناتوان ازکنترل محیط خود ، متوسل شده به چنگه ای از واقعیت، سازنده انتخاب های عقلانی در مواجهه با بی خردی خود به نظر می رسند .آگر شرایط انسانی چنین است ما برای رهایی از آن چه می توانیم بکنیم؟
ساراماگو : من هرگز قهرمانان مثبت در ادبیات را ستایش نکرده ام ، آن ها همیشه کلیشه ای، وتا زمان مصرف مدل  رونوشتی از رونوشت ها هستند. من سرگشتگی ، شک و بلاتکلیفی را نه فقط به خاطر آن که مواد اولیه پرباری برای ادبیات فراهم می آورد، بلکه بدین خاطر که راهی است که ما انسان ها واقعا (درآن ) هستیم،  ترجیح می دهم.انسان ، موجودی است  دائما« درحال ساخته شدن »ودرعین حال به طورمواز ی در حال خراب شدن .من نوشته مارکس وانگلس در خانواده مقدس را یادآوری می کنم :« اگر انسان شکل یافته  شرایط است، پس این شرایط باید توسط انسان شکل گرفته باشند.» این الفاظ در اندیشه من ،غلظت تفکر سیاسی را با سخاوت و انسان گرایی تضمین می کند.  

پ .ا : شما گفته اید بسیاری ازکارهای شما به استثنا آخرین داستان تان آشکاراسیاسی نیستند. به نظر شما    درجهان بعد از 11 سپتامبر ، رابطه هنر وسیاست چیست؟
ساراماگو: از تمام کتاب های من ، یکی می تواند ، گاه صریح وگاه تلویحی به معنای دلالت  بر سیاست وطبیعت اجتماع تلقی شود،.  من نمی توانم تفاوتی در رابطه هنر وسیاست در پیش وپس از 11 سپتامبر( کسی هم می تواند ازپیش وپس از هیروشیما سخن بگوید )  قائل شوم.نویسندگان و هنرمندان عموما، ورای همه شهروندان هستند ویا کسی می تواند آرزو کند که چنین باشند، ولی عمل سیاسی آن ها همان است که شهروندان انجام می دهند. هنر آن ها تحت هیچ تعهدی برای پژواک عمل آن ها در سطح مخصوص (هنر) خود نیست .کانت وقتی که نوشت :«کارکرد عظیم هنر، در مقابل سایرانواع سخن ها(به عنوان مثال علم یا تاریخ )آن است که مواد آلی ای را که در تجربیات زندگی ما امکان دارد حساس کند » حق داشت. در این جا برخلاف آن چه که برای یک خواننده عجول به نظر می رسد هیچ متافیزیکی وجود ندارد.

برگرداننده : هاتف رحمانی

منبع : پلتیکال افیرز