امپرياليسم خبري و ابزارهاي سلطه بر افكار
عمومي جهان
[ دكتر علي
گرانمايهپور ]
يكي از
جلوههاي امپرياليسم در جهان «امپرياليسم خبري» است كه از شكلهاي
سلطه دنياي غرب بر جهان است. «امپريال»
IMPERIAL))در
لغت به معني امپراتوري، شاهنشاهي و پادشاهي آمده است. امپرياليسم
در لغت به معني سلطنتطلبي ميآيد. امپرياليسم را شايد بتوان در
معناي اصطلاحي آن به «سلطهجويي انحصاري» تعبير كرد.
امپرياليسم خبري نيز در حقيقت به معني سلطهجويي انحصاري در
شريانهاي خبررساني جهان است. بايد بدانيم كه پديده امپرياليسم
خبري يا رسانهيي، پايه و اساس تاريخي محكمي دارد. خبرگزاريهايي
كه «شارل هاواس» در فرانسه، «ژوليوس رويتر» در انگلستان و «برنارد
ولف» در آلمان در قرن 19 بنا نهادند، هماكنون تبديل به سازمانهاي
پيچيده و غولپيكري شدهاند كه نبض اخبار دنيا را در دست دارند و با
وارد آوردن شوكهاي خبري اساس و بنيان بسياري از كشورها را دچار
تزلزل ميكنند.
كارشناسان ارتباطات معتقدند خبرنگاران اين گونه آژانسها در سراسر
دنيا پراكنده شدهاند تا از مناطقي كه داراي زمينههاي مالي سودآور
براي تاجران غربي است، كسب خبر كنند.
ديدگاه كلاننگر به
امپرياليسم خبري و موضوع «امپرياليسم رسانهيي»
بحث امپرياليسم خبري بخشي از كاركرد «امپرياليسم رسانهيي» به
شمار ميآيد، زيرا در اين بخش بطور تخصصي امپرياليسم بر روي حجم،
نوع، محتوا، كيفيت، كميت، زمان و مكان يك خبر كار ميكند، اما در
بحث «امپرياليسم رسانهيي»، ما شبكهيي از رسانههاي مكتوب و
غيرمكتوب همچون مجلات، شركتهاي تبليغاتي و چاپ و نشر، شبكههاي
راديويي و تلويزيوني و مطبوعات زنجيرهيي را داريم كه تحت سيطره
يك فرد يا يك ايدئولوژي خاص اداره ميشود و كاركرد آن علاوه بر
بيرون راندن رقبا، اؤرگذاري بر مخاطبان جهاني و القاي آرا و نظرات
خاص است.
اصطلاح «امپرياليسم رسانهيي» براي توصيف نقشي به كار ميرود كه
رسانههاي غربي از طريق سيستمهاي ارتباطي براي تحت سلطه درآوردن
كشورهاي روبه توسعه جهان به كار ميگيرند. درك مفهوم امپرياليسم
رسانهيي در گرو درك مناسبات موجود ميان عوامل اقتصادي، جغرافيايي،
فرهنگي و اطلاعاتي است.
در قرن 19، يعني در دوران استعمار اقتصادي غرب، جريان اطلاعات
فرآيندي محوري در رشد و استحكام به شمار ميآمد. رسانههاي كشورهاي
روبه توسعه در اين مقطع و همين طور تكنولوژي، همگي دنباله رو
سياستهاي اقتصادي و متضمن ارزشها و فرضيههايي بودند كه مالكان آن
پديد ميآوردند.
هنگامي كه برخي كشورهاي روبه توسعه به استقلال رسيدند، موضوع نفوذ
رسانههاي غرب بيش از پيش مورد توجه قرار گرفت، بطوري كه در سال
1972 كنفرانس عمومي يونسكو، در اجلاسيه هفدهم، توجه خود را به
شيوههاي عملكرد رسانههاي كشورهاي ؤروتمند دنيا معطوف كرد. شيوههايي
كه به عقيده منتقدان، ابزار سلطه بر افكار عمومي جهان و منبع
انحطاط فرهنگي و اخلاقي بود.
براي نخستين مرتبه واژه امپرياليسم خبري را «يورهوك كنن» رييس
جمهور وقت فنلاند در گردهمايي كارشناسان ارتباطي يونسكو در دانشگاه
تامپر فنلاند در سال 1971 عنوان كرد. او در سخنراني خود ضمن انتقاد به
وضعيت ارتباطي نامطلوب بين كشورهاي غربي و ساير ممالك گفت:
«كارشناساني كه در اينجا اجتماع كردهاند، در بررسيهاي خود نشان
دادهاند كه كشورهاي غربي و ساير ممالك در حال توسعه در زمينه
اطلاعات، تحت تاؤير شديد صادرات ممالك صنعتي غربي و بويژه قدرتهاي
بزرگ قرار دارند. به گونهيي كه ميتوان وضعيت حاكم در سطح
بينالمللي را «امپرياليسم خبري» توصيف كرد.»
كاركردهاي
جهاني امپرياليسم خبري
1 وابستگي فرهنگي: در بخش فرهنگ، امپرياليسم خبري، سياه را سفيد و
سفيد را سياه جلوه ميدهد. كاركرد امپرياليسم خبري به نحوي است كه
از عطش اطلاعاتي مخاطبان خود در كشورهايي كه از ضعف اطلاعرساني
رنج ميبرند سودبرده و براي او مشخص ميكند كه به چه چيز فكر كند؟ از
چه واقعهيي اطلاع داشته باشد؟ چه چيز بپوشد و بخورد و چگونه رفتار
كند.
پيامد «بمباران خبري» امپرياليسم خبري از خودبيگانگي فرهنگي، تمدن
وارداتي و بيهويتي است كه با آخرين دستاوردهاي تكنولوژي عرضه
ميشود. البته در عصر حاضر و در هزاره سوم كاركردهاي جديدتري همچون
دامن زدن به اختلافات مرزي، قومي و ديني، وارد آوردن شوكهاي
خبري به منظور به دست آوردن نبض بازار بورس و نفت و بايكوت خبري
و برعكس برجستهسازي يك حادؤه در يك كشور مشاهده ميشود.
2 پرداختن به ارزشهاي خبري مطابق ميل دستاندركاران: امپرياليسم
خبري عمدتا با طرح مسائل نمايشي و در حقيقت كماهميت، اذهان
مخاطبان بينالمللي خود را از پرداختن به حقايق فاجعهآميز جوامع
تحت سلطه باز ميدارد. خبرگزاريهاي غربي همواره با القاي بيؤباتي
اوضاع در جهان سوم و ؤبات و پيشرفت در كشورهاي پيشرفته، اذهان
شنوندگان خود را در ياس، غم و رعب فرو ميبرند.
نكته ديگر در اين بخش بها دادن يكجانبه به اخبار جهان صنعتي و
كوچك كردن، حذف يا تحريف اخبار جهان سوم است. به عنوان مثال در
سال 1975 كشور آفريقايي سورينام پس از سالها نبرد به استقلال دست
يافت و اين اولين حركت استقلالطلبانه در خاك آفريقا بود، اما از
نگاه دستگاههاي خبري امريكا و ساير كشورها، حتي نامي از آن برده
نشد. در حالي كه در همان تاريخ، اخبار خبرگزاريها و روزنامههاي
امريكا سراسر زدوخوردهاي تبهكاران در نيويورك بود. بعدها آنچه از
سورينام چاپ شد تنها نقطه نظراتي درباره اين كشور بود كه عمدتا
گواه ناتواني اداره امورتوسط رهبران كشور، شدت يافتن اختلافات
نژادي و ضعف اقتصادي بود. اما در عوض هفتهنامه (WORLD
PRESS
REVIEW)
طبق تحليلي از دو خبرگزاري آسوشيتدپرس و يونايتدپرس در سال 1991، ده
عنوان برجسته خبري كه از سوي اين دو به تمام دنيا مخابره شده بود
را چنين ذكر ميكند:
1 جنگ خليج فارس
2 تلاش براي كودتا در شوروي
3 دادگاه قاضي كلارنس توماس
4 آزادي تري اندرسون در بيروت
5 وضع وخيم اقتصاد امريكا
6 پايان جنگ سرد
7 ابتلاي مايكل جكسون و كيبرلي برگليس به ايدز
8 موضوع جفري دامرمتهم به قتل عام در ميلواكي
9 نشست اعراب و اسراييل در مادريد و واشنگتن
10 كتك خوردن رادني كينگ توسط پليس در لسآنجلس
- در همين حال مهمترين حوادث سال 91 عبارت بود از:
1 ترور راجيو گاندي
2 آغاز جنگهاي داخلي در يوگسلاوي
3 گسترش وبا در امريكاي لاتين
4 سقوط دو رييس جمهور در سومالي و اتيوپي
5 رشد فاشيسم دراروپا
3 تامين منافع سياسي خارجي و حمايت از پايگاههاي سياسي خارجي:
رسانههاي جمعي در غرب و بويژه در امريكا همچون سخنگويان آزادي
تصوير ميشوند، اما در واقع برجستهترين نقش آنها، بسيج حمايت مردمي
براي منافع خاص خارجي و بعضا داخلي آن است كه بر دولت و بخش
خصوصي حاكم است.
گرايش خبري مثبت اين گونه خبرگزاريها متوجه حكومتهايي است كه
تامينكننده منافع كشورشان در گوشه و كنار دنيا هستند و برعكس در
مقابل كشورهايي كه به طريقي با سياست خارجي امريكا و منافع او در
تقابل هستند با واكنشهاي منفي، مخرب و غرضدار از سوي وسايل ارتباط
جمعي امريكا روبرو ميشوند.
اين گونه سياستهاي خبري در داخل جوامع غربي نيز بسيار به چشم
ميخورد. بطور مثال مراكز عمده كسب خبر براي خبرگزاريهاي امريكايي،
كاخ سفيد، پنتاگون و وزارت خارجه است. هماكنون پنتاگون داراي يك
سازمان اطلاعات مردمي است كه با چندين هزار كارمند وظيفه دارد با
صرف ميليونها دلار نگذارد مردم امريكا در مورد افراد يا گروههاي
ناراضي در امريكا اطلاعات كسب كنند.
طبق گزارش ديگري كه طي يك دوره ده ساله از 1985 تا 1995 منتشر شد،
نيروي هوايي امريكا فاش كرد كه گسترش شبكه خبري اين نيرو به منظور
به كنترل درآوردن و در دست گرفتن حوزههاي خبري و اطلاعاتي در سطح
دنيا با استفاده از امكانات زير بوده.
-گسترش شبكه خبري شامل :
1- 140 روزنامه و يك هفتهنامه با تيراژ 690 هزار نسخه
2- مجله مرد هوايي با تيراژ ماهيانه 125 هزار
3- 34 فرستنده راديويي براي خارج از امريكا
4- 17 فرستنده تلويزيوني براي خارج امريكا
5- 45 هزار ستاد و واحد خبررساني
6- 615 هزار خبرنامه داخلي
7- 6600 مصاحبه مطبوعاتي
8-1100 سخنراني.
5
غول مطبوعاتي و خبري جهان
خبرگزاريهاي آسوشيتدپرس، يونايتدپرس، رويتر، فرانس پرس و )ايتارتاس
كنوني كه تا حد بسياري از عظمت گذشته آن كاسته شده( همگي زاييده
رقابتهاي دوران استعماري دو قرن گذشته بوده است. در عصر استعماري
قرن گذشته قدرتهاي بزرگ در تلاش بودند تا در مناطق تحت نفوذ سياسي
اقتصاديشان شبكههاي خبري خود را بسط و گسترش دهند. طبق آمار سال
1990 خبرگزاريهاي فوقالذكر تاكنون حدود 000\50 دفتر در سراسر جهان
داير كردهاند. هماكنون آنان با استفاده از تكنولوژي دريافت و
مخابره خبر قادرند بيش از 1200 كلمه در دقيقه به سراسر جهان مخابره
كنند كه اين 5 خبرگزاري مجموعا بين خود 34 ميليون كلمه خبر تهيه
ميكنند.
هماكنون در جهان بيش از 120 خبرگزاري فعاليت دارند ولي هيچ يك
از آنان به عنوان رقيبي براي اين 5 خبرگزاري و غول خبري مطرح
نيستند.
34 درصد از خبرنگاران اين خبرگزاريها در امريكا، 28 درصد در اروپا، 6
درصد در خاورميانه و 4 درصد در آفريقا مستقر
هستند.
علل
ناكامي كشورهاي جنوب در مقابله با امپرياليسم خبري
گزارش سال 1990 يونسكو
1- امكانات كم تكنولوژيكي در زمينه ارتباطات و كمبود نيروي متخصا
2- برخوردار نبودن از سياست نزديك ميان كشورهاي جنوب در زمينه
سياسي، اقتصادي و اجتماعي در نتيجه عدم اتخاذ سياست واحد در مقابل
جريان شمال
3- عقبماندگي اقتصادي و زيربناي اقتصادي ضعيف كشورهاي جنوب
)براساس آخرين آمار درآمد سرانه اين كشورها 18 برابر كمتر از كشورهاي
شمال است(
-4 80 درصد منابع و ذخاير دنيا در ممالك جنوب است اما سهم آنها از
توليد صنعتي جهان فقط 7 درصد است.
5- بيسوادي و وجود 800 ميليون بيسواد در اين گونه كشورها.
6- ضعف در تعداد وسايل ارتباطي: در امريكا هر هزار نفر 300 گيرنده
تلويزيوني، اروپا 310 و در آفريقا 20 گيرنده و در آسيا 138 گيرنده.
7- گيرنده راديويي در امريكا هر هزار نفر 930، اروپا 700، آفريقا 110 و
در آسيا 530 .
8- توليد موزاييكي ساختار سياسي جهان سوم )راست افراطي گرفته تا چپ
راديكال( و پراكندگي جغرافيايي و افتراق ايدئولوژي ميان كشورهاي
همسايه
9- تفاوتهاي اقتصادي ميان اين كشورها، برخي از اين كشورها از لحاظ
توليد ناخالص ملي ثروتمند و بسياري ديگر فقيرند.
10- نهادهاي ارتباطي در جهان سوم ذاتي و نهادينه نيستند.
11- عدم حمايت افكار عمومي و عدم مشروعيت رسانههاي اين كشورها در
ميان مردمان كشورهاي خودشان
12 -تفاوتهاي زباني در برخي جوامع: مثلا در هند 15 زبان اصلي در
آموزش و ارتباطات رسمي وجود دارد. پس محدوديت زباني نيز عامل ديگري
در عدم دستيابي اين گونه جوامع به راهحل اساسي براي مقابله با
امپرياليسم خبري است
امپرياليسم خبري و مدلهاي حركت اخبار
يورگن هابرماس استاد دانشگاه فرانكفورت و يكي از نظريهپردازان اصلي
«مكتب فرانكفورت» معتقد است كه «تجدد و توسعه با خود، خودگرايي و
رهايي را به ارمغان نميآورد بلكه رهاورد آن بيخردي ژرف است.
سرمايه داري از رهگذر تجدد و توسعه با استفاده از وسايل ارتباط جمعي
به دستكاري افكار عمومي ميپردازد و اين يعني «تحميل نيازهاي
اجتماعي».
پس «هابرماس» اولين كاركرد امپرياليسم خبري را در تحميل نيازهاي
اجتماعي ميبيند.
«هربرت ايشيلر» استاد دانشگاه كاليفرنيا اساسا به اين موضوع معتقد
است كه كار وسايل ارتباط جمعي امريكا «دستكاري» در مغزها و
قلبهاست.
«ژان دارسي» جامعهشناس فرانسوي و اولين پايهگذار مفهوم مهم «حق
برقراري ارتباط» در اشاره به جريانهاي خبري كه به وسيله
كانونهاي محدود و مشخا براي سراسر جهان ساخته و پرداخته ميشود و به
صورتي يكطرفه مثل باران از بالا به پايين بر سر مخاطبان ميبارند
ميگويد: اين ارتباط نيست. افزايش تعداد رسانهها بويژه در جهان
روبهتوسعه كه غرب آن را توصيه ميكند مشكل را حل نميكند، همين
ماهيت عمودي جريان اخبار و اطلاعات است كه محور اصلي اختلافات را
تشكيل ميدهد. به عقيده او حق ارتباط افقي است، نه عمودي، كه از
صاحبان قدرت به سوي اعضاي عادي جاري باشد. طرح اين گونه نظريات
اقتصادي تاكنون به طرح 3 مدل جريان يا حركت خبر انجاميده است:
1- مدل مركز- پيرامون
اين مدل در نظريه «ساختاري امپرياليسم» توسط «يوهان گالتونگ» مطرح
شده و در آن جهان به دو بخش مركز و پيرامون تقسيم ميشود كه در
مركز، جوامع حاكم و در پيرامون، جوامع وابسته به مركز قرار ميگيرند.
وي در اين نظريه از شبكههاي بين المللي ارتباطي به مثابه
شبكههاي «فئودالي» ياد ميكند. ويژگيهاي مدل گاتونگ عبارت است از:
1- رويدادهاي خبري مربوط به مركز در مقايسه با پيرامون از اهميت و
مركز ؤقل بيشتري برخوردار است.
2- حجم تبادل خبر ميان مركز و پيرامون با حجم تبادل خبر ميان خود
ملل مركز تفاوت چشمگيري دارد.
3- خبرهاي ملل مركز سهم عمدهيي از رويدادهاي خارجي را در رسانههاي
پيرامون به خود اختصاص مي دهد، در حالي كه خبرهاي پيرامون در
رسانههاي مركز سهم كمتري دارند.
4- جريان خبر در ميان ملل پيرامون ناچيز است يا اصلا وجود ندارد.
5- بسياري از رسانههاي كشورهاي پيرامون از جهت نحوه پوشش
رويدادهاي جهاني شبيه يكديگرند و همه كمابيش به يك ميزان تحت
تاثير جريانهاي خبري كشور مركز قرار دارند.
6 -خبرگزاريهاي پيرامون بخاطر ضعف در خبرگزاري و وابستگي به
رسانههاي مركز ناخواسته ذهنيت وسايل ارتباط جمعي غرب را براي
مخاطبان خود به ارمغان ميآورند و نتيجه اين امر يك «امپرياليسم
فرهنگي» است.
7 -به عقيده گالتونگ «امپرياليسم ارتباطي به امپرياليسم فرهنگي
ميانجامد»
2-مدل شمال - جنوب
-1 در اين مدل جريان خبر يك «جريان عمودي» است و سير و گردش اخبار
از شمال )كشورهاي صنعتي( به جنوب )كشورهاي رو به توسعه( جاري
است.
2 -جريان خبر بين كشورهاي شمال قوي و بين كشورهاي جنوب ضعيف است.
3 -جريان خبر به طرزي عمودي به سوي جنوب در حركت است ولي از
جنوب به شمال ضعيف است.
4-طبق اين مدل اگر خبري از جنوب به شمال برود، حركت آن درست مثل
انتقال مواد خام از جنوب به شمال است.
5- تنها راهحل براي اين مشكل ايجاد جريان (جنوب- جنوب) يا افقي
است.
3-مدل
مثلثي- جورج گربنر و جورج مرواني
1- در اين مدل در حقيقت شمال به 2 بخش (شرق و غرب) تقسيم شده
است و در عين حال جنوب در يك چارچوب باقي مانده است.
2- مدل مثلثي گربنر مبتني بر اين است كه شرق و غرب عمدتا به
خبرهاي مناطق ژئوپلتيك مورد علاقه خود توجه ميكنند، در حالي كه
سهم عمده خبرهاي خارجي در رسانههاي جنوب متعلق به غرب و شرق
است، افزون بر اين، اروپاي غربي نيز پاي ثابت پوشش خبري در گوشه
و كنار جهان است.
3- سلطه خبري شمال باعث مخابره شدن خبرهاي مربوط به پيشرفتهاي
فرهنگي، اجتماعي، اقتصادي و... جهان جنوب است.
4- هدف اصلي جريان خبري شمال وارونه جلوه دادن شرايط است.
مكتب انتقادي و
مفهوم سلطه رسانهيي
1-( واژه «HEGEMONY»
هژموني از ديدگاه گرامشي:
به عقيده نظريهپردازان مكتب انتقادي (فرانكفورت)تعدادي از گروهها
يا همان طبقه كارگر كه بر اساس نظريه ماركس اميد بسياري بدان
ميرود، از نظر سياسي به وسيله رسانهها بياعتبار شده و درجه اين
بياعتباري نه تنها جزيي نيست، بلكه طبقه كارگر به وسيعترين
شكلي، به عنوان بخشي از تودههاي زنجير، هدف قرار گرفتهاند.
گرامشي جزو دسته ديگر از نظريهپردازان انتقادي است . وي بر اين
باور است كه اجتماع امروزين، طبقه كارگر را بدون آنكه آشكارا آنان
را در هم شكنند از راه( هژموني )استيلاي بخشي از اجتماع بر بخشهاي
ديگر( كاملا در هم ادغام كرده و به صورت يك توده واحد در آورده
است.
2- تئودور آدورنو
ميگويد كه اثرات رسانهها بر مردم، تنها يك تخدير بيسروصدا است.
به نظر او هر چه آرايش كنوني صنعت و فرهنگ كليشهييتر و به ماده
بيشتر تبديل شود احتمال آنكه مردم، با تجارب پيشرفته خود در عقايد و
نظراتشان كه از قبل شكل گرفته تغييري بدهند، بيشتر خواهد شد.
آدورنو در ارتباط با نقش تلويزيون ميگويد: هدف بيشتر برنامههاي
تلويزيوني امروزي را بايد «توليد» دانست... كه تمام آنها بسيار
كوتهنظرانه ، با منفي بافي روشنفكري و نوعي ساده لوحي تهيه شده و
اساس آن را عقايد خودكامه و آمرانه تهيه كنندگان تشكيل ميدهد، گو
آنكه اين برنامهها ممكن است حتي به ظاهر عليه خودكامگي به نظر
آيد.
3- بورديا
او از اثرات فرهنگي رسانهها آگاه است و به همان اندازه مجذوب
امكاناتي است كه رسانهها ميتوانند براي اجتماع آينده فراهم آورند.
او نيز گاهي همانند آدورنو عليه «فرهنگ توده» عصيان ميكند. او معتقد
است رسانهها فرهنگ تازه يي را در قلب زندگي روزمره مردم
مينشانند، فرهنگي كه خارج از حيطه قدرت روشنگري براي نشان دادن
منطق و بيمنطقي است. او ميگويد: رسانهها چيزي جز ابزارهاي
شگفتانگيز براي بي ثبات كردن حقايق و واقعيات سياسي نيستند
نقل از قصل نو
شنبه،
۳۰
اردیبهشت
۱۳۸۵
|